Black Vampire

4.5K 442 43
                                    

He was scary
It was dangerous
But for me, he was the best creature on earth💜

پسر نگاه دیگه ای به کراشش کرد

شاید همه میگفتن اون پسر خوبی نیست اما
از نظر تهیونگ اون بهترین کسی بود که دیده بود

گور بابای حرف مردم تو آپولو هم هوا کنی یکی هست زر بزنه پس تهیونگ کار خودشو میکرد
(این جاست می😂🤚🏻)

همینجور که با خودش فکر میکرد به پسر خیره شده بود

_هی کوک مثل اینکه یکی بد روت کراشه

جونگ کوک لیوان نوشیدنیشو سر کسید و به پسر سال پایینی که انقدر تو فکر بود حتی با خیره شدن جونگ کوک هم بهش نگاهشو ور نمیداشت پوزخندی زد

_همه عاشق منن

گفت و به پس گردنی که خورد توجه نکرد و به تهیونگ خیره شد

تهیونگ افکارشو مرتب کرد و با فهمیدن اینکه جونگ کوک نگاش میکنه گونه هاش سرخ شد و سرشو پایین انداخت

دستشو به بند کیفش گرفت و به طرف در خروج از کافه تریا دانشگاه رفت
که قبل از خارج شدن در با شدت باز شد و صورت تهیونگ به افق واصل شد

روی زمین افتاد و دستشو به دماغش که خونی شده بود رسوند

جونگ کوک با دیدن صحنه مقابلش به سمت تهیونگ حرکت کردن
ولی با دیدن دماغ و دست خونی تهیونگ غرش کوتاهی کرد و با مشت کردن دستش از اونجا خارج شد

تهیونگ اشتباه نکرده بود نع

دیدش دید چشمای جونگ کوک برای چند لحظه قرمز شد
با اومدن مدیر و..... افکارشو کنار زد و باهاشون به طرف بیمارستان حرکت کرد

جونگ کوک توی حیاط وایساده بود و سعی داشت آرامش خودشو حفظ کنه
لعنت چراع بوی خون اون پسر انقدر خوب بود

دوباره با یاد اوری اون بوی لعنتی چشماش قرمز شد و دندوناش تیز

_نع جونگ کوک اون آبمیوه تو نیست

با خودش گفت و سعی کرد خونسرد باشه

_ولی میتونه باشع

با شنیدن صدای شیطانی ای که تو درونش رید به همه چی و یه برقراری عزیز گنده بهش داد کل معادلاتش بهم ریخت
(بچها عادت کنین دیگه من از جون دل نمیکشم بیرون😂🤚🏻)

_کیم فاکینگ تهیونگ ریدی تو صورتت زشت بودی زشتر شدی
جین با غر غر گفت

_هیونگ تقصیر من چیه اونا درو کوبیدن تو صورتم نازنینم

_خیله خوب هالا دعوا نکنین چیزیه که شده باز خوبه دماغت نشکست و فقط ضرب دیده

جیمین گفت

با اومدن دکتر همه بهش نگاه کردن
_خوب تهیونگ چیز خاصی نیست با دارو ها و رسیدگی هایی که گفتم تا یه هفته کمتر خوب شده الان هم مرخصین

همه سری تکون دادن
تهیونگ لباس هاشو پوشید و سمت ماشین نامجون هیونگش رفتن و سوار شدن

_خوشحالم خوبی ته ته
و به تهیونگ که کیف مدرسشو حفاظ صورتش کرده بود نگاه کرد

_چیزی شده تهیونگ؟

_نع هیونگ فقط دارم پیشگیری میکنم چون ممکنه دستت از ناکجاآباد بیاد و بخوره تو دماغم و با اینکه هنوز سالمه بشکنش

نامجون با خجالت دستی به سرش کشید و راه افتاد
_اونجوری هم نی......

هنوز حرفش کامل نشده بود که به ماشین جلویی زد

_حق کاملا با توعه هیونگ
و همه از خنده پاره شدن

پارت جدید❤️
لایک یادتون نشع

𝐌𝐚𝐠𝐢𝐜𝐚𝐥 𝐒𝐭𝐨𝐫𝐢𝐞𝐬|𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Where stories live. Discover now