Can you fix a broken?

1.5K 191 81
                                    

خودش بود...
همون چشمای سیاه
همون موهای تیرش
و همون نگاهش که وجودشو داخل سیاهی خودش میکشید

پسر با صورت خنثی جلو اومد
_سلام

با صداش به خودش اومد
بعد از یکسال میفهمید هنوزم اونو دوست داره

اروم سری تکون داد
_سلام

پسر نگاهشو از سر تا پاش گذروند
_زیبا شدی

همون قدر سرد و بی روح
سردی که حسه تنها قدم زدن بین طوفانی از برف رو میداد

_ممنون
همین جمله و پایان مکالمه کوتاهشون

با رفتنه پسر با سرعت از محوطه مهمونی دور شد
وارد اتاقی خالی شد و با بستنه در روی تخته دونفره توی اتاق نشست

چشمای کشیدش اروم نم دار شد و اولین قطره لجبازه اشک روی گونش ریخت

با یاداوری خاطرات چنگی به تخت زد و هق هق هاشو رها کرد

*1سال قبل

_بیا جدا بشیم تهیونگ
با لحن همیشه سردش گفت

تهیونگ با ناباوری به پسر خیره شد
_ی..یعنی..یعنی چی بیا جداشیم؟

جونگکوک به چشمهای لرزون سر نگاه کرد
_من حس میکنم گی نیستم

تهیونگ بغض گلوشو قورت داد
_الان حس میکنی؟...بعد ۲ سال؟

_متاسفم
و از کنار پسر گذشت

*زمانه حال

با صدای در به خودش اومد و به جیمین که وارد میشد نگاه کرد
_ته؟اینجا چکار میکنی

تهیونگ‌سری تکون داد و با زمزمه کردن هیچی از اتاق خارج شد

باید خودشو جمع میکرد
نمیخاست دوباره جلوی جونگکوک بشکنه

جونگکوک به که تهیونگ سریع دور شد خیره شد
و لیوانه گیلاسشو سر کشید

بعد یکسال هنوزم نمیتونست فراموشش کنه
درسته خودش باعث این اتفاق بود ولی شاید اونم دلایل خودشو داشت

همینطور که تو فکر بود با دیدن تهیونگ که داشت سمت دوستاش میرفت و خیره شد

میخواست بره پیشش
بهش بگه هنوز دوستش داره
هنوز میخادش
ولی چجوری؟
وقتی اون داشت انقدر قشنگ میخندید
نمیخاست دوباره چشماشو خیس کنه

نمیخاست دوباره اونو داخل تاریکی زندگی خودش بکشونه
تاریکی که باعث این اتفاقات بود....

*1 سال پیش

فریادش خونه رو پر کرده بود
_من اینکارو نمیکنم هر غلطی نکردین بکنین

پدرش با همون چشمای خنثی به فریاد های پسرش خیره شده بود

_همین که گفتم
مرد با صدای بلندی گفت و با از پشت میز بلند شد

𝐌𝐚𝐠𝐢𝐜𝐚𝐥 𝐒𝐭𝐨𝐫𝐢𝐞𝐬|𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Where stories live. Discover now