مرسه که برای بوک کاور زدییی
Shinygirl_1D-واقعا؟ از خونهی من اومدیم خونهی تو؟
نایل در رو کامل باز میکنه و با دستش اشاره میکنه تا اول لیام داخل بشه:
-آره. خونهی من بهتره.
با لبخند چشمک میزنه:
-میدونی که! من از آدمها خوشم نمیاد.لیام میخنده اما درواقع معذب شده.
اون به آدمها عشق میورزه و نمیتونه پسری که به گفتهی خودش همیشه از اجتماع دوری میکنه رو بفهمه:
-ولی تو از من خوشت میاد.
با غرور میگه و نایل انگار که محو صداش شده، سر تکون میده:
-تو متفاوتی.با یکم مکث ادامه میده:
-میخوای دستهات رو بشوری؟
لیام با لبخند سر تکون میده و مردی که با عشق بهش خیره شده مطمئنه اون فقط میخنده تا با چینهای گوشهی چشمش دلبری کنه.لیام پشتسر نایل به سمت سرویس بهداشتی میره و همزمان به خونهی کوچیک و مرتبی که با نظم چیده شده نگاه میکنه.
درواقع چیز زیادی برای چیده شدن نیست، حتی تلویزیونی در کار نیست.
یه فرش گرد و قرمز وسط خونه جا گرفته و از اونجا میشه اتاق کوچیکی که کنار سرویس بهداشتیه و آشپزخونهای که بزرگترین بخش از خونه رو تشکیل میده دید.یه اسپیکر روی فرشه و شارژر موبایل هنوز به پریز برق وصله.
بوی لازانیا لیام رو مست کرده و این خونهی گرم و کوچیک اون رو یاد کلبهی معروف مادربزرگ میندازه.
اون تو هیچکدوم از قرارهاش همچین حس خوبی رو تجربه نکرده بود و حالا تماش تلاشش رو میکنه تا نشون نده چقدر خوشحاله، چون به هیچوجه نمیخواد نایل یه آدم پسر ندیده و هول بدونتش.نایل در رو براش باز میکنه:
-زود دستهات رو بشور. برات سوپرایز دارم.
لیام میدونه که سوپرازش چیزی جز لازانیا، غذای موردعلاقهش نیست، اما چشم درشت میکنه تا خودش رو کنجاو نشون بده و با لحنی کشیده صداش رو بالا میبره:
-الان میام!مرد همونطور که از سرویس دور میشه، دستی لای موهای قهوهایش میکشه و خودش رو تو آیینهی کوچیکی که به دیوار کنار اتاقش وصله نگاه میکنه.
رنگش مثل همیشه پریده و انگشتهاش به آرومی میلرزن.
با زور یه لبخند به خودش میزنه و به این امید که لیام قراره دوستش داشته باشه، به آشپزخونه میره.سینی پر از مخلفاتی که از قبل تهیه کرد بود رو از یخچال درمیاره و سمت فر میره تا لازانیا رو ازش دربیاره.
دوتا دستکش کلفت و گلگلی دستش میکنه و غذا رو با لذت بو میکشه؛ اون علاقهی زیادی به خوردن نداره، اما از آشپزی کردن لذت میبره.لیام از پشت به نایل میچسبه و دستهای خیسش رو به چشمهای اون مرد میچسبونه:
-اگه گفتی من کیام؟
با ناز میپرسه و نایل که از این لمسِ ناگهانی ترسیده، آروم میخنده:
-تو؟ من صاحب همچین صدای نازی رو نمیشناسم.
YOU ARE READING
New angel "Niam"
Romanceندیده و نشناخته عاشق میشیم و این میتونه چیز خوبی باشه اگه نقشمون رو خوب بازی کنیم.