part 10

197 41 275
                                    

لب‌هاش رو بهم دیگه می‌ماله و اون‌هارو با زبونش تر می‌کنه.
بین چشم‌های گرم و نیمه‌بازش فاصله میندازه و چندبار پلک می‌زنه تا رگه‌های خواب‌آلودشون پیدا بشن.
برخلاف میل ریزی که برای بیشتر خوابیدن داره، یه دور غلت می‌زنه و بعد از حرکات عجیبی که با دهنش انجام میده بلند میشه.
اون نیازی به زنگ ساعت یا یه صدای بلند نداره تا هوشیار بشه؛ لیام به محض طلوع کردن خورشید چشم باز می‌کنه و این تصمیم خودشه که بیشتر روی تخت بمونه یا از اتاق بیرون بره و یه چیز خوشمزه بخوره.

به دور خودش نگاه می‌کنه و تازه متوجه میشه که روی سطح نرم تخت قرار داشته و اینجا همون آشپزخونه‌ی آغشته به بوی پیتزا نیست.
با اخمی ریز بلند میشه و روی چشم‌هاش رو می‌ماله:
-نایل؟
صداش با وجود گرفتگی محوی که ناشی از تازه بیدار شدنشه گرم و بلنده.

یه نگاه به فضای خالی اتاق میندازه و انقدر دکوراسیونش ساده هست که چیزی توجه لیام‌ رو جلب نکنه.
دیوار سفید و بدون لک همراه با تختی به همون سادگی تمام تشکیلات این اتاقن، پسر با خودش فکر می‌کنه که اینجا فقط یه کیسه‌ی سرم و بوی الکل رو کم داره.

صداش رو صاف می‌کنه و برای چندین‌بار اسم نایل رو به زبون میاره وقتی از اتاق خارج میشه.
آبی که انگار جایی تو این خونه پخش شده، انقدر پرفشار هست که لیام رد صداش رو بگیره و به سرویس بهداشتی برسه:
-هی. نایل؟ اینجایی؟
-صبحت بخیر عزیزم. در رو باز کن.
مرد با مهربونی جواب میده و کمی بلندتر از همیشه حرف می‌زنه تا صداش به گوش اون برسه.

لیام با تردید اما لبخندی بزرگ در رو باز می‌کنه و یادشه که تو اولین قرارشون اینجا اومده بود تا موهاش رو خیس کنه و به خودش تو آیینه نگاه کنه.
بخش بزرگ‌تر رو انتخاب می‌کنه و آبی که با فشار تو فضای حموم پخش میشه قسمتی از لباسش رو خیس می‌کنه:
-اوه. مرد! اینجا چخبره؟
اون درواقع فکر می‌کرد که نایل با بدن برهنه و درخشانش منتظر همراهی لیامه و شاید به وقوع اتفاقی که فکر کردن بهش نفس‌هاش رو تند می‌کنه نزدیک شده.
اما اون با پیراهن رنگ و رورفته‌ی خیس و شلواری که تا بالای زانوهاش تا خورده توی یه وان کوچیک ایستاده و بالا و پایین می‌پره.

نایل با شنیدن صدای پرانرژی اون از خود بی‌خود میشه و سریع جواب میده:
-هری با کفش اومده بود تو خونه.
روی موکتی که زیر پاهاش مچاله شده رو لگد می‌زنه و چشم می‌چرخونه:
-کفش‌های کثیفش رو همه‌جای خونه‌م چرخونده. من فقط باید چندتا چیز رو بشورم تا مطمئن شم اینجا تمیزه.
لیام با خنده و چشم‌هایی گرد شده می‌پرسه:
-تو وسواسی؟
-البته که نه. من فقط تمیزم.
با نفس‌نفس همونطور که سریع بالا و پایین می‌پره جواب میده.

پسر می‌خنده و بیشتر از این اصرار نمی‌کنه:
-البته که تمیزی.
به پوست شفاف صورت نایل خیره میشه:
-خیلی خوشحالم که برای دومین‌بار اینجوری می‌بینمت. قبلا بهت گفته بودم؛ تو صبح‌ها خیلی زیباتری. ای‌کاش همیشه همینقدر آشفته بودی.
به پایین خم میشه و با لبخند به شلواری که چندین‌بار تا خورده نگاه می‌کنه:
-این ورژن از تو فوق‌العاده‌ست.
نایل موکت خیس رو از وان بیرون میاره و زیر فشار آب پهنش می‌کنه:
-این ورژن از من دکتر هوران نیست. یه کارگره که می‌تونه تمام روز رو لباس بشوره.
-چرا از ماشین استفاده نمی‌کنی؟ اون خیلی آسون‌تره. فقط باید درش رو باز کنی و لباس‌هات رو توش بندازی.
سر نایل زیر دوش رفته و مژه‌های روشنش خیس شدن:
-بهش اعتماد ندارم. کار دست از وسیله خیلی درست‌تره.
لیام می‌فهمه که مشکل اون فقط با آدم‌ها نیست و برای عوض کردن بحث می‌پرسه:
-کمکت کنم؟

New angel "Niam"Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin