****(دو هفته بعد)
تهیونگ روی کاناپه ی قدیمی اش چمباتمه زده و با ناراحتی به گوشه ی خونه خیره شده بود.
سالن تاریک بود و آلفا حتی حوصله نداشت که از جاش بلند بشه و برق هارو روشن کنه.
یونتان غم زده توی سبدش نشسته و با مظلومیت به صاحبش نگاه می کرد و تو دلش جانگ کوک رو به باد فحش و ناسزا گرفته بود.
پسرکِ طلسم شده چونه اش رو روی دستش گذاشت و یاد گذشته ی خوشی که با جانگ کوک داشت، افتاد.-کوکی! توله ی بد! انقدر من رو مثل کِش دنبال خودت نکش، وایسا باید پوشکت کنم.
جانگ کوک جیغ بلندی زد و نه نه گویان و برهنه توی خونه دوید.
تهیونگ خسته از کشمکش نیم ساعته ای که با پسر بچه داشت روی زمین نشست و با بیچارگی نالید.
جانگ کوک که پشت کاناپه سنگر گرفته بود با دیدن نشستن تهیونگ و دنبال نکردنش، نگران شد و تاتی تاتی کنان به سمتش رفت.
کنار پسرِ خسته ایستاد و پستونکی که دور گردنش آویزون بود رو توی دهنش فرو کرد.
با نگاه کنجکاوش به پسرِ بزرگتر زل زد و در همون حین تند تند پستونکش رو می خورد.
تهیونگ با شنیدن صدای ملچ ملوچ جانگ کوک نگاه پوکری بهش کرد که باعث شد پسر بچه با ذوق بخنده و بدون هیچ عکس العمل دیگه ای خودش رو روی پاهای تهیونگ پرت کنه.پسرِ بزرگتر به محض افتادن پسر بچه در آغوشش لبخندی زد و برای اذیت کردنش پستونک رو به زور از دهنش در آورد.
جانگ کوک جیغی کشید و دستش رو دنبال پستونک دراز کرد ولی تهیونگ با تُخسی گفت: -تا پوشک نپوشی از این بیلبیلک خبری نیست.جانگ کوک غضبناک و با کشیدن نفس های تند بهش خیره شد.
تهیونگ از این نگاه به شدت می ترسید چون بعد از این نگاه های شیطانی بود که یک گندی به روزش می خورد.
تا خواست بگه متاسفه و پستونک رو توی دهنش بزاره لباسش گرم شد و اون حتی بدون دیدن لباسش می تونست از نگاه راضی آلفا کوچولو بفهمه که دوباره روش دست شویی کرده.آهی کشید و دوباره خواست چیزی بگه که اینبار جانگ کوک لُپش رو محکم بوسید و گفت: +تاتا، مالِ من!
تهیونگ با اخم گفت: -تاتا مال توعه تا فقط روش جیش کنی؟
پسر بچه دوباره لُپش رو بوسید که بیشتر شبیه آبیاری بود و سرش رو روی سینه اش گذاشت.
+کوکو، دیش تُنه روی تاتا. تاتا خوشحال بشه!تهیونگ لبخندی زد و مثل همیشه خیلی زود کوتاه اومد.
اون دربرابر بامزه بودن جانگ کوک همیشه خلع صلاح بود.با صدای پارس کردن یونتان از خاطرات گذشته بیرون اومد و به سمت گوشی که به تازگی جانگ کوک براش خریده بود، رفت.
گوشی رو برداشت، تماس رو برقرار کرد و با شنیدن صدای خوشحال پسرِ کوچکتر بغض بدی به گلوش چنگ انداخت.
+هیونگ! کاش می تونستی اینجا باشی. نمی دونی چه جنتلمنی شدم، خوش تیپ و جذاب!
YOU ARE READING
Curse of the Wolf
Fanfictionتهیونگ گرگ طلسم شده ای که تو جنگل ممنوعه زندانی و زندگی می کنه. چی میشه اگه یک روز یک بچه بی نام و نشون رو نزدیک خونه اش پیدا کنه؟ کاپل اصلی: kookv/vkook کاپل فرعی: chanbeak ژانر: عاشقانه، فلاف، فانتزی، امگاورس و... وضعیت فیک: کامل شده.