دستمو روی تنه درخت کشیدم ، خاطراتی که به مغزم هجوم می اوردنو پس زدم و دستمو گذاشتم روی قلبم... انقدر تند نزن لعنتی!
جلو تر رفتم ، جلوتر تا وقتی که توانایی حرکت کردن رو نداشتم.. دقیقا اینجا.. جایی که برای اولین بار بوسیدمت.به چمنزار خیره شدم ، کسی اینجا نبود. برگشتم و دستمو فرو کردم توی جیبم ، هوا سرد بود. حسی که داشتم دردناک بود.. نا امیدی! چشمامو برای اخرین بار دور درختا چرخوندم.
یه دختر.. پاهام سست شد. به سمتش رفتم اما اون تو نبودی ، اینو از موهای بورش فهمیدم. شونشو گرفتم.. برگشت.- لیندا؟!
صورتشو پوشوند و بدون تامل بغلم کرد ، چیزی نگفتم. دلم براش تنگ شده بود؟ معلومه.. لیندا تنها دوستم بود. سرشو به شونم فشار دادم و با پشت دستم اشکامو پاک کردم.
- فکر نمیکردم ازین لوس ترم بشی.
با صدای تو دماغی داد زد : خودتم داری گریه میکنی!
. . .
دستمو ول نمیکرد ، مثل یه بچه. میگفت اگه ولت کنم باز میخوای بزاری و بری.
- تموم این مدت.. کجا بودی؟به چمنا خیره شدم.. قرصا.. شکنجها.. میتونستم فراموششون کنم؟ مخفیشون کنم؟
لیندا زد به شونم
- خوبی؟زدم زیر خنده، با نگرانی نگام کرد.
دستشو گذاشت کنار صورتم :" ساشا.. چه بلایی سرت اوردن؟ "
اون منو میشناخت ، خیلی زیاد.+ بستریم کردن.. بعد از جداییم از رزی.. خودت میدونی چطوری بودم ، مامان مجبورم کرد برم پیش روانشناس.
زمزمه کرد :" الکی ام نمیگفت"
خندیدم.
+ بعد از این که راجب گرایشم حرف زدم رفتارشون عوض شد. اون دکتر عوضی به مامان گفته بود باید بستری بشم ، که من سلامت روانیمو از دست دادم.تو چشمای لیندا بُهت بود.. ناباوری.
-چ..چی داری میگی ساشا..با لبخند نگاش کردم
+ نیازی به ناراحتی نیست.. الان خوبم.اشکاش بدون توقف میریخت ، تکون نمیخورد.
- اون حرومزاده ها.. من.. باورم نمیشه من اینجا بودم وقتی تو..کشیدمش تو بغلم
+ گفتم خوبم . هیچ کدوم این اتفاقات تقصیر تو نیست.میون هق هقش زمزمه کرد :" من متاسفم."