Part 6

280 53 76
                                    

یک ساعتی بود ک داشت با تمرکز بالا جزوه هاشو میجویید (منظور درس خوندنه ها)

که زنگ گوشیش به صدا دراومد دکمه برقراری تماسو زد که صدای خشک و سرد کای توی گوشی پیچید

_منتظر تماست بودم کیم جنی

شنیدن همین جمله برای این که استرسش دو چندان بشه کافی بود سعی کرد ذهنشو خیلی سریع جمع و جور کنه

_آمم خب راستش فقط میخواستم ازتون بپرسم کی میتونم برای مصاحبه بیام
صدای خنده کای تو گوشی پیچید

_از کی تاحالا با من رسمی حرف میزنی؟ در ضمن چرا فکر میکنی به مصاحبه نیازه و من قراره یه دانشجوی حسابداری دانشگاه سئولو از دست بدم
بهتره بپرسی کی بیام سرکار جنیا

لبخند محوی روی لباش نشست مثل این ک کیم کای قرار نبود دستش بندازه
_آمم خب گفتم شاید دوست نداشته باشین ک غیررسمی حرف بزنم و خب کی میتونم کارمو شروع کنم؟

_مشکلی نداره اگه رسمی صحبت نکنی و از فردا برنامه کلاساتو بهم بده خودم کاراتو اوکی میکنم روزایی ک کلاس نداری از صب بیا ولی روزایی ک کلاس داری فقط تایم بعد از ظهر میمونه پس همون تایم بیا

راجب حقوقت و همه چی توی دفترم فردا صحبت میکنیم پس نگران نباش

_خیلی ممنون آقای کیم از لطفتون
_لطف نیست جنی تو لایق کاری ک بهت پیشنهاد شده هستی پس امیدوارم از این ک انتخابت کردم پشیمونم نکنی

به آرومی جواب داد
_بله حتمن امیدوارم یه روز بتونم جبران کنم واستون
_نیاز به جبران نیست میتونی یه وعده غذا مهمونم کنی نظرت راجب یه جشن کوچیک به مناسبت استخدامت چیه

جنی لبخندی روی لباش نشست
_فکر خوبیه زمانشو بعدا بهم بگین هر وقت ک باشه مهمونتون میکنم

صدای خندون کای تو گوشش پیچید
_اوه جنیا اینطوری ک فایده ای نداره جشنو باید تا وقتی ک خبر تازس گرفت اینطور فکر نمیکنی
بدون فکر جواب داد

_آره درسته
_خوبه آدرس بارو برات اس ام اس میکنم ساعت ۸ منتظرتم

و صدای بوق ممتد بود ک توی گوشی میپیچید جنی شوکه به گوشی زل زد

* خدای من این الان گوشی رو روی من قطع کرد؟؟؟*
جیغی کشیدددد
*مرتیکههههه رواننییییی*

دستشو وارد موهاش کرد و بخاطر حرص ، کمی بهم ریخت نگاهی به ساعت انداخت که ۶ و نیمو نشون میداد

با یاداوری چیزی فورا از جاش بلند شد و به سمت حموم رفت تا یه دوش سبک بگیره

و در این حین بخاطر فکری که به سرش زده بود لبخند محوی روی لباش نشست

-----------------

با ذوق نگاهی به خودش توی آینه انداختو سوتی کشید

The story of love Donde viven las historias. Descúbrelo ahora