The story of love

part 8

*نکته : تیزرها صرفا مختص به همین قسمت نیستن ممکنه مربوط به قسمت های بعدی باشن و اگه تیزر از یه کاپل خاصه معنیش این نیست که این پارت با اون کاپل شروع میشه*
.....

با احساس کرختی بدنش چشماشو خیلی آروم باز کرد و به اطرافش نگاه کرد اولین چیزی که دید
رییسش بود  ... با دیدن سوهو اخم ریزی رو پیشونیش نشست

جیسو به کار احتیاج داشت اما نه در حدی که بخاطرش حاضر باشه هر روز و هرروز تا دیروقت کار کنه اون فقط میخواست یه زندگی نرمال داشته باشه و سرشو با کارکردن گرم کنه

ساعت عدد ۶ رو نشون میداد و با روشنی کمی که داخل اتاق بود سخت نبود حدس بزنه ک از روز قبل تا حالا خواب بوده چون آخرین چیزی که یادش بود سر گیجه مزخرفش داخل آسانسور بود

خیلی اروم سر جاش نشست و بعد همونطور که سعی میکرد هیچ صدایی تولید نکنه دمپایی هایی که پایین تخت بودو پوشید و بعد خیلی آروم استند سرمشو دنبال خودش کشید

بعد از خارج شدن از اتاقش سخت نبود که استیشن مخصوص به پرستارا رو ببینه آروم به اون سمت رفت و از یکی از پرستارا خواهش کرد ک سرمشو از دستش جدا کنه

جیسو _امروز میتونم مرخص شم درسته؟
_باید یه سری آزمایش ازتون بگیریم میدونم سخته ولی باید یه روز دیگه هم زیرنظر باشین

یهو انگار که چیزی یادش اومده باشه دستاشو به هم کوبید که باعث شد جیسو با تعجب بهش خیره شه
_عا یادم اومد ... دکتر پارک گفتن وقتی ب هوش اومدین باهاشون تماس بگیرم

_دکتر پارک؟ ... منظورت چه یو ... یعنی رزانه؟
_بله
_نه نه زنگ نزن الان خوابیدهههه
پرستار لبخند مهربونی لهش زد

_ایشون شیفت بودن
_خب بازم الان خستس اگ بهش زنگ بزنین ممکنه خوابیده باشه
_شما که نمیخواین منو بعدن ایشون سرزنش کنن

جیسو سرشو به علامت منفی تکون داد
پرستار دوباره بهش لبخندی زد و با گرفتن شماره رزی و مکالمه کوتاهش بهش اطلاع داد که جیسو به هوش اومده

جیسو _ اون آقایی که داخل اتاقه از دیروز اینجان ؟
_بله از وقتی که اومدین ایشون همراهتون بودن
خواست از جاش بلند شه که با ورود جیمین چشاش با تعجب وا کرد

_یا جیمینا
و با لبخند از جاش بلند شد
_اوه ببین کی اینجاس
با لبخند جیمینو در آغوش گرفت

_ یا ... کیم ... من به دیدنت توی این لباسا عادت ندارم هرچند الانم نمیتونم منکر این بشم که زیاد سکسی شدی

جیسو یه تای ابروشو بالا انداخت _الان داری باهام لاس میزنی جیمین شی؟
_یااا ... خودتم میدونی که قصدم این نیست