🌨 چپتر دهم 🌨

61 17 8
                                    

لطفا ووت یادتون نره بدین 🤗☁💙

لباسم رو با لباس های جدیدی که شیومین روی تخت برام آماده گذاشته بود عوض کردم.
یک پیراهن اورسایز سورمه ای ،جین مشکی تنگ که از قسمت ران تا زانو قسمت های پاره ی زیادی داشت.
لباس هارو تنم کردم که چشمم به آخرین تیکه ی روی تخت افتاد.
خم شدم و چوکرو برداشتم.
هیچ وقت تمایلی برای استفاده ازاین جور وسیله ها نداشتم.دودل روبه روی آینه ایستادم.
دور گردنم گرفتم و بدون اینکه قفلشو از پشت ببندم با دست از پشت گرفتمش.تصویر خودمو همراه با چوکر دوست نداشتم.
میخواستم نادیدش بگیرم.مسلما نبودِ یک وسیله کوچیک خیلی به چشم نمی اومد.

با باز شدن یکدفعه ای در قلبم یک تپش جا انداخت.
با حرص به جکسون که از حرکت ترسیده ام خندش گرفته بود نگاه کردم:

"سکته کردم لنتی؛دستات اگر اضافه ی چرا به خودت زحمت حمل کردنشون رو میدی؟؟نمیتونی در بزنی؟"

جکسون بی اهمیت به تشری که بهش زده بودم داخل اتاق شد:

-بجای پرحرفی کردن زود بیا بریم،نوبت توی بری بالا.

نزدیک شد و چوکرو از بین انگشتام بیرون کشید و روی گردنم بست.
نگاهم از آینه روی گردنم نشست.قشنگ بود اما نمیخواستم که قشنگ باشه،تو این مکان قشنگ بودن ترسناک بود.

تقریبا چسبیده به جکسون بالا رفتم تا راحتتر بتونم راهِ رسیدن به میله ی لعنتی رو از بین یک عده مست و هورنی بگذرم.

شیومین جلوی بار نشسته بود. با اخم بطری مشروبی که دست مارک بودو از دستش بیرون کشید و  لیوان مقابلش رو پر کرد و یک نفس سرکشید.
باتعجب بهش نگاه کردم.تایم کاری هیچ کدوم از کارکنان جز اونایی که مسئولیتِ سرگرم کردن مشتری هارو داشتن کسی حق خوردن الکل و مشروبات نداشت.
کنارش قرار گرفتم و نگران به صورت سرخش نگاه کردم.

"شیو خوبی؟؟"

بیحواس سرشو تکون داد.مشخص بود حتی متوجه نشد چه کسی باهاش حرف زده!

مارک بعد از چند بار صدا زدن کمی روی میز خم شد و به شونه ی دونگهه ضربه زد:
کجایی پسر؟؟زود برو بالا

به سمت میله ی دنس رفتم.
فکر میکردم برای دفعات بعدی انجامش آسون تر باشه ولی تمام احساسات بدم حتی شدیدتر از بار اول سراغم آمده بود.
که حس حقارت در آن بیشتر بولد شده بود!
بی اهمیت به نگاه های بی شرمی که روی تک تک اعضای تنم میچرخید رقصی که یاد گرفته بودم رو شروع کردم.
تمام تلاشمو کردم تمرکزمو تنها روی آهنگ بلندی که استیجو میلرزوند بزارم.

نفس زنان با سرعت بدون توجه به الفاظ زشتی که صدام میکردند پایین اومدم تا هر چه زودتر به اتاق برگردم.

-دونگهه؟؟

با شنیدن اسمم به اجبار ایستادم و به جکسون سوالی نگاه کردم.

❄vιnтer lØve❄ (Ver.Eunhae)Where stories live. Discover now