❄ چپتر بیست و شش ❄

55 11 0
                                    

بخاری که از نفس هاش روی شیشه پنجره شکل گرفته بود و با کف دست پاک کرد و دوباره نگاهشو به هیوک داد .
یک ربعِ گذشته با همان شلوار گرمکن و پولیور یقه هفت نازک بیرون زیر نم بارون ایستاده بود و سومین سیگارشو آتیش میزد .
دیدنِ صورتش بین دود غلیظ و سنگین سیگار مشکی مابین انگشت های درشتش جذاب بود .
کلاه هودی تنشو روی سرش کشید و با برداشتن کاپشن مشکی از در شیشه ایِ کشویی پنجره خارج شد .

با انداختن کاپشن روی تنِ لرزان هیوک با چشم های خمار از کشیدن کام سنگین سیگارش بهم نگاهی انداخت .

- برو داخل سرما میخوری .

بجای برگشت بهش نزدیک شدم .

" نمیرم ، گرمم کن "

- چرا یادم میره تا چه حد لجبازی ؟

شانه ای با بی خیالی بالا انداختم و بازور بین تنش و گارد چوبی بالکن قرار گرفتم .
دستی که سیگار را گرفته بود برای جلوگیری از برخورد سرِ داغش بهم ، ازم دور کرد و با پک عمیقی فیتیلشو پایین انداخت .
نگاهِ گذرایی بهم که تقریبا تو آغوشش بودم کرد و بعد نگاهشو به پشت سرم-رودخونه- داد .
برای چشیدن طعم لب های تلخش که همیشه بعد از کشیدن سیگار گس میشد سرمو جلو بردم و کامی کوتاه از لب هاش گرفتم .
از رودخونه دل کند و با دلخوری بهم نگاه کرد .

" ببخشید "

هیوک طبق معمول جلوی نگاه مظلوم دونگهه کم آورد و با گرفتن دو طرف کلاهِ هودی اش لبهاشو روی لب های نازک دونگهه گذاشت .
کمی عقب کشید .

- نیاز به گفتن ببخشید نیست..من زیاده روی کردم .

" خب ، فکر کنم مثل همیشه من باعثش بودم . "

شونه ای بعد حرفم بالا انداختم و معذب تکخندی زدم .

- من فقط نمیخوام اشتباهی کنم که باعث شه ترکم کنی دونگهه ، میترسم دوباره باعث شم آسیب ببینی .

چشم های درشتش برعکسِ لحنِ محکمش غمیگن دودو میزدند .
دستهامو با محبت دورش حلقه کردم و با صدای پایینی که فقط از همین فاصله ی بینمون قابل شنیدن بود پِچ زدم .

" قرار بود فراموش کنیم . بارها تکرار کردیم . سلام من لی دونگهه‌م . ولی تو باز به دفعات منو برگردوندی به همون گذشته ای که ازش فرار میکنم . تنها اسیبی که بهم میزنی همینه !

هیوک هم به تبعیت از دونگهه آروم زمزمه کرد .

- همیشه در حال خرابکاریم .

" بزرگترین خرابکاریت دزدیدن قلبم بود لی "

چشم های مشکیش با حرفم برقی زد .

- و من مسئولیت این خرابکاریو بدون هیچ تاسفی قبول میکنم  لی دونگهه .

" هیچوقت حق نداری بابتش متاسف باشی لی هیوک . "

❄vιnтer lØve❄ (Ver.Eunhae)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora