.5.

400 173 120
                                    

با وی‌پی‌ان روشن ستاره‌ زیر و انگشت کنین.

" حالا گفتم راحت باشین نگفتم اینقدر دیگه "

نایل با کلافگی نالید که باعث شد از لویی جدا بشم و با صدای آرومی بخندم.

لویی با لبخند بزرگی بهم خیره شد و نایل چشم‌هاش‌رو برامون چرخوند.

لویی با اخم بزرگی که انگار مهم‌ترین موضوع رو به‌خاطر آورده باشه رو به نایل گفت:

" راستی تو چطور فهمیدی من گلدن‌گیتم؟ "

نایل با دهن‌کجی اداش‌رو در آورد و با نگاه عصبانی‌اش به من خیره شد:

" این پسر میخواست خودشو بکشه ولی بعد سر عقل اومد و گفت اع یه نایل دربه‌درهم تو این دنیا هست بزار برم سفره دلم‌رو براش باز کنم. ما فهمیدیم دارلا خانم آخرش موفق شد لویی تاملینسون رو ببوسه و از شانس تخمی لویی عزیزمون هری دیدشون.

بعد هری میگه خب برم خودکشی کنم دیگه چیزی توی دنیا ندارم که براش بجنگم ولی خداروشکر پشیمون میشه و میاد برای بنده میگه میخواسته چه گوهی بخوره.

من‌هم گذاشتم هری راحت بخوابه تا به تو زنگ بزنم و کونتو بخاطر این کار جر بدم ولی جواب نمیدادی. تصمیم گرفتم سر جواب ندادنتم که شده بیام برات چون تو حتی اگه وسط جهنمم باشی گوشیت‌رو جواب میدی پس اومدم خونتون که گوشی هری‌رو روی تخت دیدم و فهمیدم توهم رفتی به پل معروف. من‌هم گفتم بیام دیگه همه یکی یه دور از پل دیدن داشته باشیم که دیدم اع لوییو...داره میپره "

نایل تمام ماجرا رو یک نفس و جوری تعریف کرد که انگار داره یه داستان تعریف میکنه.

لویی خندید و سرش رو تکون داد و با ناراحتی گفت:

" حتی فکر کردن بهش قشنگ‌هم نیست. اصلا تجربه خوبی نبود "

نایل با نیشخند قلنچ انگشتانش را شکست و پاسخ داد:

" ولی برا من عالی بود. باید برم بوکس یا کُشتی مطمئنم تا مسابقات جهانی‌هم میبرنم. "

همزمان با لویی خندیدیم که لبخند نایل با زنگ تلفنش محو شد و بزاق دهانش رو به سختی قورت داد:

" لعنتی من لورن و فراموش کردم. لویی جا باز کن که قراره منم امشب کنار دستت بیوفتم. "

از لویی شنیده بودم که لورن دوست‌دختر نایله و برخلاف اژدهایی که نایل ازش ساخته اون دختر واقعا آروم و ساکته.

نایل تماس رو جواب داد و برای لحظه‌ای تعجب کردم چون نایل هیچ‌وقت با هیچ‌کس عاشقانه و ملایم حرف نمیزد، معمولا رک و راست حرفش رو میزنه و میرینه به آدم:

" قشنگ‌ترین دختر جهان...لورن قلبم. ببخشید سوییت‌چیکس این دوتا احمق هوش و حواس واسه آدم نمیزارن. "

𝐁𝐫𝐨𝐤𝐞𝐧Where stories live. Discover now