.6.

537 172 189
                                    

خودتون یه آهنگ خوب انتخاب کنین واسه پارت به منم بگین اسمشو😁

[ یک پایان زیبا؟ این قطعا همون چیزیه که همهٔ ما انتظارش رو میکشیدیم. پس چرا موقع تموم کردنش کم آوردیم؟ ]

ـــــــــــــــــʟᴀsᴛ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀـــــــــــــــــ

ᴏᴜʀ ᴇɴᴅ...

با اضطراب ناخن‌هام‌رو میجویدم و گاهی دست‌هام‌رو توی موهایی که کمی بلندتر شدن فرو بردم.

لویی گفته بود موهای بلندم‌رو دوست داره و من‌هم اونو دوست دارم پس به حرفش گوش میدم و موهامو باز بلند میکنم.

از صبح که ندیدمش نگرانم، نایل جواب لورن رو نمیده و لویی گوشیش خاموشه.

باورم نمیشه اینقدر لوس و بی‌جنبه باشه که‌ به‌خاطر پس زدن و توی حموم راه ندادنش بهم‌ بی‌محلی کنه.

هوا اینقدر سرد بود که بدنم لرز برداشته و دندو‌ن‌هام بهم سابیده میشن.

انگشت شست پام‌رو حس نمیکنم و هر لحظه ممکنه دماغم از سرما کنده شه بیوفته رو زمین.

جرئت نداشتم دست‌هام رو از جیبام دربیارم و یجورایی جعبه مخملی بنفش رو توی دستم می‌فشردم.

اول جعبه انگشترا قرمز بود ولی لورن گفت قرمز دیگه کلیشه‌ای شده و برام جعبه بنفش آورد.

گفت بنفش رنگ و نشان عشقه، با اینکه لویی عاشق قرمزه اما خب من از بنفشه بیشتر خوشم اومد و جعبه‌هارو عوض کردم.

گفت بنفش رنگ و نشان عشقه، با اینکه لویی عاشق قرمزه اما خب من از بنفشه بیشتر خوشم اومد و جعبه‌هارو عوض کردم

К сожалению, это изображение не соответствует нашим правилам. Чтобы продолжить публикацию, пожалуйста, удалите изображение или загрузите другое.

لورن با سرعت سمتم اومد و با هیجان و صدای جیغ‌جیغی گفت:

" اومدن هری اومدنننن "

با استرسی که بیشتر شده بود سرم رو تکون دادم و تلاش کردم جلوی قلبم رو که محکم میزد بگیرم.

با دیدن لویی و نایلی که از دور بهمون نزدیک میشدن انگار که سطل آب یخ ریخته باشن روم شوکه شدم، با نشگونی که لورن از پهلوم گرفت هر دو سمت مخالفشون چرخیدیم تا مارو تشخیص ندن.

𝐁𝐫𝐨𝐤𝐞𝐧Место, где живут истории. Откройте их для себя