وقتی هه شو دوباره هوشیاریش رو بدست آورد،فهمید که بدن نداره. اون اونچه رو که قبلا اتفاق افتاده بود رو به یاد آورد و فهمید که سو چینگ یان مرده. قلبش تکه تکه شد و شروع به گریه کرد.
روی بالکن نشست. حتی وقتی که دید شهاب سنگ داره از آسمان عبور میکنه،دعا کرد تا زمانی که سو چینگ یان بتونه زندگی کنه،به هر قیمتی که شده،حتی اگه تبدیل به یه شبح بشه یا اینکه لازم باشه ده بار،صد بار،هزار بار،ده هزار بار،تلاش کنه،تا فقط سو چینگ یان رو زنده و سالم ببینه.
خواسته هه شو به واقعیت تبدیل شد. اون به روحی تبدیل شد که متعلق به سو چینگ یان نبود. شب اول،سو چینگ یان که از خواب بیدار شد،با نگاهی به چهرهاش،خواست اذیتش کنه.
[هی،چیزی نگو.]
[چشمهات رو باز کن و ببین من کجام؟به چپ،راست و جلوت نگاه کن و سرت رو بچرخون. من رو نمیبینی؟ ولی من تو رو میبینم. من تو رو میبینم و میخوام باهات حرف بزنم.]
[نترس من یه موجود عجیب نیستم. فقط تویی که میتونی صدای من رو بشنوی. من بهت آسیبی نمیزنم.]
اون میدونست که سو چینگ یان نترسیده. البته،این فقط تو اولین دنیا بود که سو چینگ یان تا سرحد مرگ ترسیده بود.
هه شو فکر کرد،دیدنش اینجوری خوبه.
سو چینگ یان حرف زد و ازش پرسید که اون کیه؟ هه شو لحظهای فکر کرد و حس کرد نمیتونه مستقیما بهش بگه کیه،به همین دلیل خیلی اتفاقی یه اسم رو انتخاب کرد.
[اسمم صفره.] اومدم نجاتت بدم.
صفر وجود خارجی نداره.
این فقط اون بود که به گذشته برمیگشت و چیزهایی رو که ممکن بود باعث مرگ سو چینگ یان بشه رو تغییر میداد. اون فکر میکرد اینطوری سو چینگ یان میتونه زنده بمونه. اما همه چیز اونطور که هه شو فکر میکرد،نبود.
اگه جلوی تصادف رو میگرفت،سو چینگ یان به طریق دیگهای میمرد. با حل سوتفاهم بین سو چینگ یان و هه شو،سو چینگ یان به دست چن هائو میمرد. اگه مانع این میشد که چن هائو عاشق هه شو بشه،ایندفعه اون عاشق سو چینگ یان میشد. تغییر شغل،تغییر محل زندگیش،موندن توی خونه در اون زمان یا موندن با هه شو،هیچکدوم فایدهای نداشت.
بعد،اون فکر کرد اگه سو چینگ یان هه شو رو نشناسه،میتونه نجات پیدا کنه؟ بنابراین،توی 99مین بار به سو چینگ یان گفت نباید با هه شو ملاقات کنه.
چقدر خوب. سو چینگ یان واقعا به حرفهاش گوش داد و سمت هه شو نرفت. همچنین تمام کارهایی که سو چینگ یان با هه شو انجام داده بود رو هم خودش انجام داد. بازی بدمینتون رو بهش یاد میداد،روی درس خوندنش نظارت میکرد،هر روز تا شب باهاش حرف میزد و بهش میگفت غذای سالم بخوره. وقت پر کردن برنامه شغلی،سو چینگ یان ازش پرسید که باید چه شغلی رو انتخاب کنه. اون به سو چینگ یان توصیه کرد که از قلبش پیروی کنه و نگران هیچی نباشه.
از اونجایی که هه شو برای سو چینگ یان تبدیل به معلم شده بود،بدون سو چینگ یان،هه شو دیگه شغل معلمی رو انتخاب نمیکرد.
در اون زمان،اون همیشه فکر میکرد کاش یه بدن وقعی داشت. اگه اون یه صفر واقعی میبود،ممکن بود سو چینگ یان خوشحالتر باشه. اون شب،سو چینگ یان گفت که میخواد ببینتش. اون برای مدت طولانی مردد بود. میترسید سو چینگ یان بفهمه که اون تمام وقت هه شو بوده. دوم اینکه،نگران بود که وقتی سو چینگ یان بفهمه نمیتونه لمسش کنه،ناراحت بشه.
و در واقع،سو چینگ یان جلوش گریه کرد و نتونست کاری انجام بده. اون نمیتونست اشکهای سو چینگ یان رو پاک کنه. اون فقط میخواست هرکاری در توانش بود انجام بده تا سو چینگ یان زنده بمونه و زندگی کنه.
با این حال،سو چینگ یان جلوی چشم هاش مُرد. این بار اون به این نتیجه رسید که فقط یکی از اونها میتونه زنده بمونه. اگه اون میمُرد،ممکن بود سو چینگ یان بتونه زنده بمونه.
و بعد،توی آخرین دنیا،اون به سو چینگ یان دروغ گفت تا کاری کنه سو چینگ یان زنده بمونه.
هه شو رو بکش،اینجوری میتونی راحت زندگی کنی.
هه شو رو بکش،اینجوری دیگه میتونه کنارش بمونه.
سو چینگ یان به حرفهاش گوش کرد. بالاخره تونست نفسی از سر آسودگی بکشه.
اون میدونست قراره با چی روبهرو بشه،اما براش مهم نبود. فقط امیدوار بود که سو چینگ یان بتونه به خوبی زندگی کنه.
و بعد سو چینگ یان شاهد مرگش بود و آروم آروم ناپدید شدنش رو حس کرد.
خداحافظ،چینگ یان.
***
نویسنده چیزی برای گفتن داره: به خدای شهاب سنگ ماهویی،نویسنده نمیتونه به هیچ حیله تصادفی فکر کنه.
بهرحال،تونستین پایانش رو درک کنین؟
صفر،هه شو عه. اما صفر فکر میکنه سو چینگ یان مرده و هه شو یه آرزو میکنه.
هه شو مرد. صفری در کار نبود. بنابراین ناپدید شد.
BẠN ĐANG ĐỌC
4:48 (Persian Translation)
Viễn tưởngرمان: 4:48 نویسنده: Qin Mobei مترجم: Rozhin_hl ژانر: فانتزی، رمنس، سوپرنچرال، شونن آی، تراژدی سال: 2018 زبان اصلی: چینی تعداد چپتر: 8 خلاصه: هی، چیزی نگو. نترس،الان 4:48 صبحه، زمان مرگ از لحاظ روانشناختیه. ولی تو الان نمیمیری. زمان مرگ تو دوازده...