فشارِ بدن و آغوشی...
اين چه عشقی است كه در دل دارم؟
من از اين عشق چه حاصل دارم؟!•
چند هفته بعد، تقریبا تولد لویی بود و هری دمدمیمزاج شده بود.
هر چقدر هم که هری به لویی اصرار کرد، لویی حاضر نشد تا چیزهایی که روی کاغذ نوشته بود رو نشونش بده و هری هیچ ایدهای نداشت که لویی برای تولدش چی میخواد و نمیدونست که باید براش چی بخره.
به همین دلیل، هری توی بازار بود، از این مغازه به اون مغازه نقل مکان میکرد تا کادوی مورد پسندش رو پیدا کنه."لیوم." هری آستین دوست صمیمیش، که در حال حاضر غرق در گوشیش بود، رو کشید تا به خودش که وحشتزده توی سوپرمارکت ایستاده بود کمک کند. "قرار بود بهم کمک کنی خیر سرت!"
"هومم؟" لیام سرش رو کمی بالا آورد، ولی اتصال نگاهش رو با گوشی قطع نکرد. "تو قرار نیست کادوی تولد لویی رو از توی یک سوپرمارکت پیدا کنی اچ."
هری نالید. "میدونم، اما به معنای واقعی کلمه نمیدونم واسهش چی بخرم. خرید کردن برای تولد خیلی استرسزاست، اگه یه چیزی بگیرم که دوستش نداشته باشه چی؟"
"شک نکن هر چی بگیری لویی خوشش میاد. حتی اگه یه بسته جوراب کهنه هم بهش بدی احتمالا عاشقشون بشه."
"اصلا میفهمی داری دربارهی چی زر میزنی؟ اگه همچین چیزی بهش بدم ازم متنفر میشه و تا عمر داره دیگه باهام حرف نمیزنه."
اونها وارد مسیر آبنباتها شدند، هری نگاه سرسریای به چند گزینه انداخت و سوییت بودن دندونهای لویی رو تصور کرد. "توئم که تمام مدت سرت تو اون گوشیِ خیر ندیدهست، چیزی هست بگو مام بخندیم؟"
"هیچی." لیام بیتوجه جواب داد و لبخند کنترلنشدنیش رو متوقف نکرد.
هری اخم کرد، خم شد و با نگاه کردن به اسکرین گوشیِ لیام، چشمک زدن اسم زین رو بالای صفحهی چتشون دید.
لیام فورا موبایلش رو خاموش کرد و با دلخوری از هری دورش کرد و سبب ریشخند زدن هری شد. "پس داشتی به زین تکست میدادی؟""به تو ربطی نداره." لیام دستهاش رو جلوی سینهش سپر کرد و با چهرهای که رو به صورتی میرفت ابروهاش رو بالا انداخت. "مگه قرار نبود دنبال کادوی تولد لویی باشی؟"
"اوه کامان، من تو رو بهخاطر یه اساماس بازی ساده با زین جاج نمیکنم." هری بهطرف آبنباتها برگشت. "حالا در مورد چی حرف میزدین کفترا؟"
لیام شونهای بالا انداخت. "به تو چه."
هری چشمهاش رو چرخوند، اما ترجیح داد به حال خودش رهاش کنه. "چقدر خاص! میشه توی پیدا کردن چندتا کادو کمکم کنی لی؟"
ESTÁS LEYENDO
Love me, please? ➸ Translation
Fanficیک مو فرفری که از قضا پسر محبوب مدرسهست؛ تقریبا همه دوستش دارند و اون کاملا از زندگیش لذت میبره. یک پسر چشمآبیِ ساکت و خجالتی اما بهطرز باورنکردنیای جذاب و خواستنی که باعث میشه پسر خاصی مثل فرفری، شیفتهی او شود. تنها مشکل این هست که اونها قبل...