"و اون قسمتی که ضرب اهنگش اروم میشه؟هیونگ این خیلی خوبه. تو مثل یه خدای لعنتی میمونی."
_ممنون جیمین. خب—
_و قسمت بریج اهنگ؟ اوکی, جدی دلم میخواد خیلی عادی این ترک رو سرکارم پخش کنم که همه بشنون و بپرسن که"هی این چه اهنگیه؟"
چون که میدونم دلشون میخواد بدونن--._جیمین.
_ .... و صدای جی.کی؟ خیلی خوب به نظر میرسن. قسم میخورم که میتونن ایدل باشن--.
_جیمین.
جیمین دهانش رو باز کرد که ادامه بده ولی نامجون از اسکرین گوشی با چونه منقبض شده بهش چشم غره رفت.
جیمین حالت صورتش رو به چیزی شبیه بی تفاوت بودن تغییر داد._ بله؟ چه خبرا جون هیونگ؟
_ببین من میدونم که این سخته ولی نمیتونی تمام بعدازظهر حواسم رو با تعریف کردن ازم پرت کنی.
جیمین بهش خیره شد:"من این کارو نکردم."
_جیمین تمام هدف این تماس تلفنی این بود که من ببینم که تو همه چیز رو دور میندازی---"
-باشه ولی من داشتم بهش فکر میکردم و خب من بالاخره نیاز به اصلاح صورتم که دارم.
_جیمین لطفااا ما هر دومون میدونیم که تو واسه این چیزا ازش استفاده نمیکنی. تو به جونگ کوک گفته بودی که محض احتیاط همراه خودت تیغ بردی سرکار.
_جونگ کوک اینو بهت گفت؟
نامجون با نگاهی محکم گفت:"اون نمیخواست به اعتمادت خیانت کنه جیمین. اون نگرانه. یونگی هیونگ نگرانه. من نگرانم."
جیمین لبش رو گزید:"میدونم.میدونم.باشه. دور میندازمشون."
_نشونم بده.
جیمین آهی کشید و به سمت دستشویی رفت. گوشی رو جلوی صورتش بالا اورد تا به نامجون نگاه تردید آمیزی بندازه."من هنوز هم نمیدونم که این واقعا قراره به جایی برسه یا نه."
نامجون گفت:"انقدری پروسه رو به تاخیر میندازه که به ما زنگ بزنی. راه حل دائمی نیس---"
صدای اشنایی حرف نامجون رو قطع کرد:"هی اون جیمینه؟"
صورت یونگی روی صفحه ظاهر شد. گونه هاش به نامجون چسبیده بود و لبخند میزد.
_سئول چه خبر؟هنوز هم هر روز بارونیه؟
یونگی نالید:"اوهوم تقریبا. بوسان چی؟"
_اینجا هم همینه.
یونگی گفت:"جی.کی هر روز داره بهمون غر میزنه که میخواد بیاد تو رو ببینه.شاید وقتی این فصل بارونی تموم شد یه سری بهت بزنیم."
جیمین لبخند ضعیفی زد:"حتما هیونگ."
یونگی با لحن خشکی اضافه کرد:"چون همه میدونیم که اگر به تو باشه، هیچ وقت اتفاق نمیفته."
YOU ARE READING
A Referendum on Auto-Vivisection || VMIN || Persian Translation
Romanceامید تو سینه ی جیمین جوانه زده بود، امیدی که عذاب آور نبود. حس زنجیری که به دورش پیچیده شده و اون رو به جهانی که سرنوشتش از قبل نوشته شده بود غل و زنجیر میکرد، نداشت. بیشتر شبیه این بود که رشته نخ قرمزی به دور انگشت کوچکش پیچیده شده و اون رو به اینج...