به معنای واقعی کلمه هیچ دلیلی وجود نداشت که جیمین ساعت سه صبح تو این فروشگاه باشه. و قهوه زیادی شیرین فندقی با پسری که تازه ملاقاتش کرده بنوشه.
پسری که لبخندش مثل باریکه ی نور میون ابرها بعد از یه طوفان تابستونی میدرخشه.
چشمهاش با انواع رنگ های ممکن نور ستاره ها برق میزنه، اونهایی که چشم انسان قادر به دیدنشون هست و اون هایی که نیست.یه پسر کیوت.
کیوت.
لعنت. لعنت لعنت لعنت بهش.و با این حال. جیمین اینجاست. روی پیشخوان نشسته بود چون تهیونگ گفته بود مشکلی نیست. قلپ های کوچکی از قهوه ش میخورد. زیادی شیرین بود ولی سس فندق بدون شکر بود، و خود قهوه هم هیچ کالری ای نداشت، و جیمین این چند روز اخیر خوب بوده، به جز چند تا انگور که دیروز صبح خورده بود چیز دیگه ای نخورده بود_ صبر کن، این مخالف خوب بودنه، فاک قرار نبود که خوب رو با کم خوردن ارزیابی کنه. نامجون و جونگ کوک و یونگی قطعا بهش میگن که_
جیمین حالش خوبه. همه چیز خوبه.
تهیونگ در حالی که چای سبزی که از یخچال دزدیده بود رو جرعه جرعه مینوشید، پیشنهاد داد:" هی، خوراکی میخوای؟"
جیمین پلک زد:" اوه. من..."
_دست های من همیشه ضعیف و لرزان میشن اگه وقتی کافئین میخورم چیزی همراهش نخورم. پس الان من به نوعی اسنکی چیزی میخوام میدونی، برای پیشگیری از وقوع لرزش دست.
جیمین تا حایی که میتونست قهوه ش رو عادی پایین گذاشت و دست های(بسیار لرزانش) رو تو جیب هودیش پنهان کرد. کمی از خودش برای امید داشتن به متوجه شدن تهیونگ متنفر شد. بعد از خودش متنفر شد برای اینکه امیدوار بود تهیونگ متوجه لرزش دست هاش و این حقیقت که اونها رو قایم کرد شده باشه.
این یه شخصیت پردازی کامل از تمام فیلم های تینیجری غمگین که جیمین باهاشون بزرگ شده بود، محسوب میشد. فاک.تهیونگ پرسید:" جیمین؟ چیزی میخوای؟"
پیشخوان رو دور زد و دستش رو برای کمک کردن به جیمین جلو اورد.جیمین به دستی که به سمتش دراز شده بود نگاه کرد و لب پایینیش رو جوید." آه..."
تهیونگ گفت:"ببخشید." علی رغم رد شدنش لبخند زد. " مجبور نیستی دستم رو بگیری. من فقط به هوبی هیونگ عادت کردم. من و اون همیشه خدا دستهای همو میگیریم! بعضی وقت ها دوست پسر هیونگ هم هست. هر سه تامون. برای همبستگی و دلداری!"
جیمین سرش رو تکون داد. در واقع اون میخواست که دست پسر رو بگیره، مسئله این بود که_نمیتونست.
نمیتونست.
چون ممکن بود استین های لباسش بالای ارنجش برن و اگر تهیونگ میدید چی؟بدتر از همه اینکه: اگر جیمین میخواست که تهیونگ ببینه، چون بعد جیمین میتونست سلف هارمش رو به جای شخصیت واقعی داشتن جایگزین کنه.
این همون کاریه که وقتی از قصد لباس هایی که زخم هاش رو نشون بدن میپوشه، انجام میده، درسته؟
KAMU SEDANG MEMBACA
A Referendum on Auto-Vivisection || VMIN || Persian Translation
Romansaامید تو سینه ی جیمین جوانه زده بود، امیدی که عذاب آور نبود. حس زنجیری که به دورش پیچیده شده و اون رو به جهانی که سرنوشتش از قبل نوشته شده بود غل و زنجیر میکرد، نداشت. بیشتر شبیه این بود که رشته نخ قرمزی به دور انگشت کوچکش پیچیده شده و اون رو به اینج...