لیستی از چیزهایی که پارک جیمین از زندگیش میخواد، بدون هیچ ترتیب خاصی:
۱.یه عروسی زیبا با همسری که همونقدر که جیمین میخوادتش اون رو بخواد. نه یه عروسی خیلی بزرگ یا پرهزینه، فقط دوستانش و خانواده ش باشن کافیه.
۲.شغلی که بهش رضایت خاطر بدا و همچنین درامدی داشته باشه که بتونه باهاش زندگی کنه.
۳.دوست داشتن دوباره ی رقص
۴.لمس شدن توسط کسی که نگاهش بهش حس خجالت یا شرم از بدنش رو بهش نده.
۵.بچه، چون اون موقع احتمالا دوستان واقعی داره.
لیست دلایلی که پارک جیمین نمیتونه این چیزها رو داشته باشه:
۱.هیچکس هیچ وقت نمیخواد که با اون ازدواج کنه، پس اون هیچ وقت عروسی رو نخواهد داشت.
هم چنین، اون هیچ دوستی نداره، که به این معناست که مهمونی در کار نخواهد بود، و هیچ ساقدوشی. هیچ برادر یا خواهری
نداره، یا دختر عمو پسر عمویی که بهشون نزدیک باشه. حدس میزد پدر و مادرش بیان، ولی فقط همین.۲.اون هیچ تجربه کاری به درد بخوری نداره و این روزها همه شغل ها ازادن در نتیجه هیچ وقت حقوقی دریافت نمیکنه.
۳. اگر دوباره از رقص خوشش بیاد، ممکنه باور کنه که واقعا شانسی به عنوان رقصنده داره، که شروع به این باور عاقلانه نیست چون، اون شانسی نداره و امتحان کردنش فقط به شکست ختم میشه و در ادامه افسردگی شدیدتر و اقدام به خودکشی
۴.بدنش خجالت اوره در نتیجه همیشه ازش خجالت خواهد کشید. همچنین هیچکس هرگز اون رو لمس نخواهد کرد و اون هیچ وقت نمیخواد که کسی لمسش کنه.
۵.اون به اندازه ای عمر نمیکنه که خودش رو از نظر مالی به ثبات برسونه و واحد شرایط سرپرستی گرفتن بچه بشه. همچنین این خودخواهیه که بخواد بچه هاش کنارش باشن و دوستش باشن.
این لیست ها احتمالا همونطور که یونگی بهش میگه از مغز افسردگی میان. ولی اینکه افسردگی باعث محتواشون باشه یا نه، این حقیقت رو که درستن تغییر نمیده.
روز بعد همه چیز از هم پاشید، چون البته که این اتفاق میفته. حداقل این بار جیمین تونست تلفن رو برداره و کمک بخواد.
_اوکی جیمین، درست میشه.
نامجون گفت، صداش گرم و شیرین بود و قلب تپنده جیمین رو اروم میکرد.
عجیب بود که این هربار چطور حالش رو بد میکرد، باعث میشد عرق کنه و بلرزه، تهوع داشت و حس مریضی میکرد. جریان کوبنده نبض درون رگ هاش رو حس میکرد. دستمال توالتی که روی کمرش نگه داشته بود احتمالا تا الان چسبناک و اشباع شده بود، ولی جیمین نمیخواست چک کنه._جیمین؟ جیمینا، هستی؟
تونست جواب بده:" اوهوم، اینجام."
KAMU SEDANG MEMBACA
A Referendum on Auto-Vivisection || VMIN || Persian Translation
Romansaامید تو سینه ی جیمین جوانه زده بود، امیدی که عذاب آور نبود. حس زنجیری که به دورش پیچیده شده و اون رو به جهانی که سرنوشتش از قبل نوشته شده بود غل و زنجیر میکرد، نداشت. بیشتر شبیه این بود که رشته نخ قرمزی به دور انگشت کوچکش پیچیده شده و اون رو به اینج...