کسی وارد مغازه شد. سهون کتابش رو روی میز کنار صندلی استراحتش گذاشت. از جاش بلند شد و به استقبال اون فرد رفت. به طرف مرد قد بلند و سبزه رفت.
-سلام خوش اومدید! چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟
+ سلام... آقای اوه شما هستید؟
- بله خودمم
+واو از دیدنتون خوشبختم شما تو کارتون خیلی معروفید.
-خیلی ممنونم.
مرد جعبه ی بزرگی رو که به دست داشت روی میز بزرگ مغازه گذاشت و شروع به باز کردن اون کرد. در نهایت یک گرامافون قدیمی از توی اون بیرون اومد. از نظر سهون اون گرامافون بی حد و اندازه خاص بود. رنگ طلایی شیپورش با وجود کهنه و قدیمی بودن می درخشید. طرح ها و کنده کاری های روی شیپور خیلی هنرمندانه و دقیق بودن. حتی بدنه ی زیرین اون هم پر از نقش نگار های قدیمی بود که کاملا ثابت می کرد این گرامافون کره ایه.
سهون در حالی که هنوز با تمام وجودش ظرافت و زیبایی اون اثر هنری رو تحسین میکرد، سرش رو بالا آورد و به مرد نگاه کرد.
-این... واقعا زیباست
لبخندی روی لب های مرد زیبا نشست.
+درسته. این گرامافون یه جورایی توی خانواده ی ما ارثیه س و ارزشمنده مخصوصا برای من. این تا آخرین لحظه برای دایی مادرم نواخته. اون فرد خیلی خیلی برام عزیزه. هرچند که هیچوقت ندیدمش. وصیتش این بود که از این گرامافون مواظبت کنیم.-خب من چکار میتونم بکنم.
+فکر میکنم سوزنش خراب شده موقع پخش مسیقی صدای خیلی بدی میده و در کل قطعاتش خیلی فرسوده شدن و نیاز دارن تمیز هم بشن.
-با کمال میل این کار رو میکنم. واقعا مجذوبش شدم. میشه لطف کنین و اسمتون رو بگید
+کیم جونگین هستم. شما چند سالتونه؟
سهون اسم جونگین رو توی دفترش یادداشت کرد و گفت
-فکر میکنم هم سن و سال باشیم متولد ۱۹۹۴ ام+اوه واقعا همسنیم. چرا تا الان داشتیم رسمی حرف میزدیم.
-یه عادته. اکثر کسایی که میان اینجا خیلی بزرگتر از منن.
+راستش تو واقعا برای داشتن همچین کاری خیلی جوونی
-گذشته خیلی برام جذابه. احساس میکنم مربوط به این زمان نیستم.
خنده ی تلخی کرد
- اصولا کسی منو نمیفهمه ولی آره این کارو دوست دارم.سهون که با نگاه دقیقش گرامافون رو زیر نظر گرفته و بود و تمام قطعاتش رو بررسی میکرد گفت
-جنس، طرح و سبک ساخت این گرامافون خیلی خاصه. این فقط میتونه برای یک اشراف زاده بوده باشه. درست میگم؟جونگین که از دقت زیاد مرد مقابلش متعجب بود. سرش رو به بالا و پایین حرکت داد و حرفش رو تایید کرد. زیر لب گفت
+کیم جونمیون. مردی که تموم قصه های بچه گیم درباره ی اون بود. مرد شجاع و تنها. خیلی دوست داشتم ببینمش.
VOUS LISEZ
symphony of time ×hunho×
Fanfictionسهون یه تعمیر کار وسایل آنتیک و عتیقه ست که زندگی خیلی ساکت و دور از شلوغی و تجملات داره. دوستاش اون رو مثل پیرمرد ها میدونند. یه روز موقع تعمیر یه جسم قدیمی برمیگرده به قرن بیستم و با فردی به نام کیم جونمیون آشنا میشه که اشراف زاده ای خوشتیپ و غرب...