🔞این پارت فقط شامل اسماته و اگر نخونید از داستان عقب نمیوفتید🔞
(پارت های اسمارت شامل چند پارت پشت سر هم هستند)با گازی که از گوشش گرفته میشه آخ آرومی میگه و چشماشو میبنده
بدن بزرگ پسر بزرگتر نسبت به چثه ی اون خیلی بزرگ بود
چانیول مچ ظریف بکهیونو توی یکی از دستاش میگیره و تو یه حرکت دستای پسر کوچیکتر رو بالای سرش پین میکنه و بهش نگاه میکنه
کمربند هانبوکشو باز میکنه و دستشو وارد لباسش میکنه
انگشتای کشیدشو روی پوست نرم و شکم سفید بکهیون میکشه و نیشخند محوی میزنه
بکهیون تقلا میکرد و زیر دست پسر بزرگ وول میخورد تا اینکه صبر پسر بزرگتر تموم شد و به شکم بکهیون چنگ زد که ناله ی آرومی از دهن بکهیون به خاطر سوزش شکمش خارج میشه
بکهیونو ول میکنه و بلند میشه و با همون نگاه وحشیش به چشمای براق و مظلوم بکهیون خیره میشه و زمزمه میکنه
+بیا از همین الان تربیتتو شروع کنیم پاپی کوچولو
سمت دیگه ی اتاق میره و صندوقچه ایو باز میکنه
بکهیون ترسیده اما کنجکاو با چشماش چانیولو دنبال میکنه و با دیدن وسایل توی صندوقچه تعجب میکنه و نفسش بند میاد
هیچوقت همچین وسایلی رو ندیده بود ولی با توجه به شکلاشون مطمئنا اصلا چیزای خوبی نبودن
پسر بزرگتر یه تیکه طناب با یه وسیله که شبیه شلاق بود ولی چندین ریشه داشت برمیداره و به سمتش میاد
بکهیون از ترس خودشو عقب میکشه و به دیوار میچسبه و بغض میکنه
چانیول جلوی تخت وایمیسته
نگاه بکهیون به دستش میفته یه چیز توپی شکل دستش بود چشمای ترسیدشو اول به اون چیز و بعدش به چشمای پسر بزرگتر میده که با صدای پسر بزرگتر با ترس از جاش میپره و نگاش میکنه
+لخت شو ... زود
بکهیون که حتی با شنیدن این جمله صورت و گوشاش سرخ شده بودن تند تند سرشو تکون میده
پسر بزرگتر با دستش یقه اش رو میگیره و به سمت خودش میکشتش و صورتشو نزدیک صورت پسر کوچیکتر میبره
+دوست ندارم دو بار یه حرف رو تکرار کنم
نگاه وحشیشو از چشمای ترسیده ی بکهیون میگیره و به سینه ی سفیدش که به خاطر کشیده شدن لباسش معلوم شده بود میده
نیشخند ترسناکشو میزنه و یقه ی بکهیونو ول میکنه و صاف میشه
اروم با صدای بمش زمزمه میکنه
+اگه تو نکنی خودم میکنم
و دستش سمت کمربند هانبوک بکهیون میره
بکهیون جیغ آرومی میزنه و خودشو میکشه عقب ولی پشتش دیوار سرد بود
چانیول لباسشو میکشه و رو زمین میندازتش و خودش رو شکم بکهیون میشینه و مشغول درآوردن لباسای بکهیون میشه
و بکهیونی که زیر چانیول داشت تقلا میکرد
خوردن هوای سرد به پوست بکهیون بهش میفهمونه که چانیول همه ی لباساشو درآورده
با خجالت سرشو پشت دستاش قایم میکنه و بدنش مور مور میشه
چانیول راضی از کاری که کرده از رو بکهیون بلند میشه و به پوست سفید و شیری رنگش نگاه میکنه
چشمش به لبای بکهیون میفته که زیر دندونای بکهیون قرمز تر شده بودن
خم میشه و دستشو لای موهای پسرک میبره و موهاشو میکشه و سرشو بالا میاره و خودش لبای بکهیونو گاز میگیره که ناله ی از درد بکهیون بلند میشه
چانیول موهای پسرکو ول میکنه و شلاق چند ریشه رو توی دستش میگیره و اروم تکونش میده(بخدا میدونم یحتمل اون موقع ازین چیزا نبود ولی خب چه کنم دیگه نمیشه بی دی اس ام بدون وسایلش که از طرفیم بیاید فاکتور بگیریم زمان چوسانه آقا اصن من دوست دارم اینجوری کنم ع )
خم میشه و ضربه ی نسبتا آرومی به پهلوی بکهیون میزنه
بکهیون از سوزش پهلوش ناله ای میکنه و دستشو رو پهلوش میذاره
چانیول بدون توجه به دست بکهیون ضربه ی محکم تری به همون قسمت میزنه که اینبار ناله ی بکهیون بلند تر میشه
بکهیون خودشو عقب میکشه ودستشو تو بغلش میگیره
چانیول سمتش خم میشه و پنتی سفید رنگشو کنار میزنه
بکهیون که اصلا به این چیزا عادت نداشت و کسی جز مادرش و دایه اش تاحالا اون رو کامل لخت ندیده بودن سعی میکنه بدنش رو قایم کنه
چانیول از ترس بکهیون احساس لذت میکرد
بازوی بکهیونو میگیره و اون رو روی شکم میندازه و رو کمرش میشینه
به بوت بکهیون چنگ میزنه و اسپنک خیلی محکمی به بوت بکهیون میزنه جوری که رد انگشتا و دستش روش میمونه
با لذت به رد قرمز انگشتاش نگاه میکنه و اون شیء توپی شکلو رو حفره ی خشک و تنگ بکهیون فشار میده
بکهیون که حس میکرد نفسش بالا نمیاد زیر چانیول وول میخوره و سعی میکنه قرار کنه
چانیول انگشتاشو لا به لای موهای بکهیون میبره و سرشو از سمت راست رو زمین میذاره و فشار میده تا بکهیون سرشو خیلی تکون نده
چانیول توپ فلزی رو یهویی روی حفره ی بکهیون فشار میده که جیغ بکهیون بلند میشه
چانیول سرش رو کج میکنه و به زخم های نه چندان عمیق حفره ی بکهیون نگاه میکنه
و اما بکهیونی که چشماش پر از اشک شده بودن
چانیول از رو کمر بکهیون بلند میشه و ضربه ای با شلاق به بوت بکهیون میزنه
بکهیون مچ دستشو گاز میگیره تا ناله نکنه
چانیول رو زانو جلوی بکهیون میشینه و چونشو میگیره و سرشو بلند میکنه
سیلی ای به صورت بکهیون میزنه و با لحن ترسناکی زمزمه میکنه
+بار آخره که صدای ناله هاتو خفه میکنی فهمیدی؟
بدن بکهیون که از ترس سرد شده بود با شنیدن کلمه ی "فهمیدی" سریع واکنش میده و بکهیون تند تند سرشو تکون میده و ترسیده با لکنت میگه
-ب..بله..
چانیول چونه ی بکهیونو ول میکنه و باز سمت صندوقچه میره
طنابی که کنارش گذاشته بود رو برمیداره و سمت بکهیون میاد و طناب رو دور گردن بکهیون میبنده بکهیون سریع بلند میشه و پشتش کشیده میشه
چانیول رو تخت میشینه و بکهیونو بین پاهاش میشونه و دستشو رو کمر باریک و سرد بکهیون میکشه
+لباسامو در بیار
بکهیون آب دهنشو صدا دار قورت میده و دستشو سمت لباس چانیول میبره و با دستای لرزونش کمربند لباس چانیول و بعدش دونه دونه لباساشو در میاره
چانیول با نگاه خنثی و سردی به صورت معصومانه ی بکهیون نگاه میکنم و بعد از اینکه بکهیون شلوارشو درمیاره هولش میده و روی رون پاش میشونتش و به بوتش چنگ میزنه و برجستگی روی پنتیشو بین بوت بکهیون میکشه________
یاح یاح یاححح
هعی بچمو نگا چجوری اذیت میکنه
انشاالله پارت های بعدی بچمو به فاک میده
بله بله
چیه نکنه فکر کردید کل لذتو توی یه پارت میدم بهتوووون؟
نخیرم ازین خبرا نیسسس¯╮(. ❛ ᴗ ❛.)╭فحشم ندیییناااا
ووت و کامنت فراموش نشه^°^
YOU ARE READING
Faded Away
Fanfiction• Sometime Some people Can make You Faded Away • -ت..تو کی هستی؟؟ +من کسیم که قراره بهت بگه که از حالا به بعد باید چجوری زندگی کنی کاپل: چانبک-هونهان-(کاپل های فرعی) ژانر:اسمات-خشن-بی دی اس ام-تاریخی-انگست نویسنده:DemoDan