همه سر میز صبحونه نشسته بودن
شیون و سوا نگاهی بهم کردن و سوا اروم سرشو به نشونه تایید تکون داد
جونگ کوک نگاهشون کرد و گفت: چیزی شده ؟؟؟سوا صداش و صاف کرد و گفت: هنوز تو اینچئون مشکل هست از وقتی که برگشتم همه چی بدتر شدن میخواستم ازت اجازه بمیرم تا برم و اوضاع رو درست کنم
جونگ کوک نگاهی به شیون کرد و گفت: با هم میخواید برید ؟؟؟؟
سوا دست شیون و از زیر میز گرفت و گفت: آره
جونگ کوک آهی کشید و گفت: اگه خودت اینجوری میگی من حرفی ندارم ...... ولی کی میخوای بری؟؟؟؟
سوا نگاهی به ساعت کرد و گفت: برای امشب بلیط داریم
جونگ کوک سرش و تکون داد و گفت: باشه
دیگو که دید جو غمگین شده رو به نامجون که کنارش بود گفت : نامجونا از اون پسره که همش بهت نخ میداد چه خبر؟؟؟؟
نامجون آهی کشید و گفت: هنوز بی خیال نشده
جونگ کوک با تعجب نگاهش کرد و گفت: چرا من از این قضیه خبر ندارم
نامجون چشماش و چرخوند و گفت: اصلا مسئله مهمی نبود
دیگو با اعتراض گفت: اون پسر تنها کسیه که عاشق توی خرابکار شده خیلی هم مهمه
رو به جونگ کوک ادامه داد: اسمش کیم سوکجینه بیست و دو سالشه خیلی هم خوشگله امگا هم هست
نامجون با صدای بلندی گفت: یااااااا کی بهت گفت میتونی بهش بگی خوشگله
دیگو نگاهی به جونگ کوک کرد و گفت: شنیدی؟؟؟؟
جونگ کوک خنده آرومی کرد و گفت: آره ولی دیگو ..... اگه خوشگله چرا خودت جفتش نمیشی؟
نامجون دستش و مشت کرد و گفت: اون جفت هیچکس نمیشه
جونگ کوک لبخندی زد و گفت: بالاخره که باید یه جفت داشته باشه
نامجون با عصبانیت از پشت میز بلند شد و به سمت پله ها رفت
ته رو به جونگ کوک گفت: چرا اذیتش میکنی
جونگ کوک یکم از قهوش و خورد و گفت: نامجون خیلی مغروره برای همین نمیخواد قبول کنه که سوکجین و دوست داره
دیگو غذاش و قورت داد و گفت: بالاخره که باید قبول کنه
زنگ خونه به صدا در اومد
دیگو بلند شد و به سمت در رفت وقتی در و باز کرد لبخند بزرگی رو لبش نشست
جونگ کوک به سمتش چرخید و گفت: کیه دیگو؟؟؟دیگو از جلوی در کنار رفت و امگا وارد خونه شد
YOU ARE READING
after many years season two [ Completed ]
Fanfictionبعد از سال های زیاد فصل دوم🍸 جنگ بزرگی برای پسر الهه ماه و جفتش شروع شد جنگی که از یک حسادت شروع شد به کجا خواهد انجامید؟ آیا آلفا دینا رو نابود میکنه یا دینا دوباره نقشه ای برای الفا و امگاش میکشه؟ لطفاً اول فصل یک و بخونید بعد بیاید سراغ این د...