تقریبا یه ربع طول کشید و بعد، زین با چهار لیوان موهیتو سمت لیام و خواهراش رفت. لیوانا رو با ظرف زیرشون روی میز گذاشت و خودش هم بین لیام و دنیا نشست.
د-پس ۲۴ سالته؟
ل-آره. دوره ۲۰ سالگی مسخرست چون همه ازت انتظار دارن که یه جایگاه خوب تو جامعه برای خودت بسازی. مطمئنم اگه تیک تاک درآمد نداشت الان دانشگاه بودم.
و-این دقیقا برای زین هم همینطور بود. ولی وقتی اولین درآمدش رو دریافت کرد و به مامان گفت امکان بیشتر شدنش هست، مامان و بابام رضایت دادن که تو این کار بمونه.
ز-گرچه چند روز در هفته رو میرم کافه و اونجا کار میکنم.
چشمای لیام به وضوح درخشید.
ل-این خیلی خوبه! فک میکردم فقط منم که در کنار تیک تاک یه کار دیگه هم دارم.
ز-جدی؟ چیکار میکنی؟
ل-توی شرکت پدرم کار میکنم. یه سری از کارای مدیریتی و اینجور چیزا.
ز-این خیلی خوبه.
لیام سرش رو تکون داد و دستش رو سمت لیوان جلوش برد. اونو برداشت و یکم ازش نوشید و به خاطر مزه خوبش لبخند زد.
ل-این خوش مزست.
د-موهیتو یکی از نوشیدنی هاییه که زین واقعا معرکه درستش میکنه. واضحا یچی توش میریزه که هیچوقت بهمون نمیگه چیه.
زین ریز خندید و یه مقدار از موهیتو خودش نوشید.
ز-این فقط یه دستور خاصه.
نفس عمیقی کشید و لیوان نیمه پر موهیتو رو روی میز گذاشت.
ز-میخوای اتاقم رو بهت نشون بدم؟
ل-آره حتما. میرم وسایلم رو از توی ماشین بیارم.
زین سرش رو تکون داد و وقتی لیام برگشت، زیر نگاه ذره بین دخترا لیام رو به اتاقش برد.
.
.
.
از اونجایی که چرت بود...برین پارت بعد🙂💜