دوست ندارم اول پارت حرف بزنم ولی حرفام تو آخر پارت رو حتما بخونین🙂
***
روی صندلی کنار تخت نشسته بود. صدای ضربان قلب که از دستگاه میومد سکوت رو میشکست. ماسک نصف صورت تقریبا بزرگ پسر رو پوشونده بود و بهش تو تنفس کمک میکرد. همون موقع لیام اومد تو اتاق.
ل-حالش چطوره؟
ز-چیزی که نشون میده خوبه. دکتر چی گفت؟
ل-فقط گفت که یه حمله تنفسی بوده و به موقع اومده. کایل به موقع رسوندش.
زین سرش رو تکون داد و دوباره نگاهشو به دنیل داد. دنیلی که به خاطر یه حادثه تو بچگیش ریه هاش آسیب دیده بودن و حالا به خاطر یه حمله تنفسی، زیر دستگاها بود. و زین برای بار هزارم پدر دائم الخمر دنیل رو لعنت کرد. گرچه اون مرد چند ساله زیر خاک بود.
لیام جلوتر اومد و دستش رو روی شونه زین گذاشت.
ل-هی...اون خوب میشه خب؟
زین فقط سرش رو تکون داد و سرش رو به شکم لیام که پشت سرش ایستاده بود. لیام هم هر دو دستش رو روی شونه های زین گذاشت و آروم ماساژش داد.
ک-هی گایز. حالش خوبه؟
زین سرش رو تکون داد.
ل-آره. بهترم میشه.
ک-خوبه. کاراشو کردم. اگه زود به هوش بیاد دیگه نیاز نیست امشب اینجا بمونه.
هر دو سرشون رو تکون دادن.
وقتی پلکای دنیل کمی تکون خورد زین کمی از جاش پرید.
ز-دنی؟ دنیل؟ خوبی؟ کایل برو پرستار رو صدا بزن.
و کایل از اتاق بیرون رفت. دنیل هم ماسکش رو در آورد و آروم نفس کشید. آروم و بی حال خندید و با صدای گرفته حرف زد.
د-مرد...عجب چیزی بود.
زین همونطور که چشماش به خاطر بغضش پر شده بود لبش رو گاز گرفت و اخم کرد.
ز-چرا فقط اون اسپری لعنتی رو نزدیک خودت نگه نمیداری؟
دنیل بی انرژی لبخند زد.
د-نزدیکم بود زینی. دقیقا روبروم روی میز بود. ولی شدتش انقد زیاد بود که فقط تونستم کایل رو صدا کنم.
لیام شونه های زین رو نوازش کرد و سعی کرد آرومش کنه.
ل-استراحت کن دنیل. ماسک رو بزار رو صورتت که نفست برگرده.