15

109 30 61
                                    

I'll be done, just sing this song

So, wrap me in plastic and make me shine
We can make a dollhouse, follow your design
Let's build a dog out of sticks and twine
I can call you master, you can call me mine

***

همزمان که آهنگ پخش میشد، بعضی جاها صفحه می ایستاد و عکسای اونا رو ثبت میکرد. اونا...هر چهارتاشون، به شدت خوش عکس بودن و عکس، توی هر زاویه ای گرفته میشد، میتونست خیلی زیبا جلوه کنه.

***

اون پیاده روی با همه ی بزرگ بودن پارک و طولانی بودن مدت زمان راه رفتنشون، واقعا خوش گذشت. هرکدومشون عکسی از خودشون پست کرده بودن و ویدیو تیک تاکشون هم در حال درو کردن لایک ها بود.

لیام به همراه زین از بقیه جدا و در حال برگشت به سمت ماشینشون بودن.

-اون لیام پینه؟

-و اونم که همراهشه زینه. خدایا من یه عکس میخوام.

و چند لحظه بعد، همونطور که زین انتظار داشت، دوتا دختر به اونا نزدیک شدن.

زین هیچی از اون موقع یادش نموند. هیچی. نفهمید که چه حالتی توی عکسا داشت. یا اینکه چجور اون لحظه ها گذشت. ولی مطمئن بود که یه چیز خیلی خوب قراره یادش بمونه.

اینکه چطور انگشتای لیام دور کمر اون دختر حلقه شده بودن. یعنی انگشتای لیام دور کمر خودش همینقدر جذاب بود؟

***

ل-زین؟

لیام در اتاق خودشو زد. نیم ساعتی بود که زین به اسم عوض کردن لباساش تو اتاقش رفته بود و حالا لیام...فقط یکم نگرانش شده بود.

وقتی که موهای مشکی زین از پشت در پیدا شد، لبخند بی اختیاری زد.

ل-هی...تو خوبی؟

زین سرش رو آروم تکون داد.

ز-م...من خوبم

ل-عالیه! پس بیا پایین که ناهار آمادست. بعدشم یه ویدیوی جدید پست میکنیم هوم؟

زین بازم سرش رو تکون داد و از پشت در بیرون اومد و لیام بالاخره تونست بجز سرش بدنش رو هم ببینه. شلوار مشکیش کمی آزاد بود اما هنوز پاهای لاغرش رو مشخص میکرد. تیشرت سبز ماشی رنگش به خوبی تو تنش نشسته بود.

لیام سکوت چند ثانیه ای رو شکست چون به خوبی میتونست معذب شدن زین رو حس کنه.

ل-بریم زی زی. مطمئنم قراره از دستپختم خوشت بیاد.

زین لبخند کوچیکی زد.

TikTok!{Z.M}Where stories live. Discover now