11

113 35 95
                                    

دستشو آروم روی نقطه نقطه بدنش کشید و تلاش کرد زبونش رو وارد دهنش کنه. وقتی موفق شد، با اون به نقطه نقطه دهنش ضربه زد و طعمش رو چشید.

آروم دستشو زیر لباسش برد و همونطور که با صدای بوسشون بیشتر تحریک میشد، دستشو به نیپلش رسوند و نوازشش کرد و بعد، اون رو فشار داد. ناله فرد زیرش بلند شد.

مرد، لباش رو از لبای اون جدا کرد و بهش نگاه کرد. پسر چشماش رو باز کرد. چشمای طلاییش خمار بود و نیاز رو داد میزد.

ز-لی...زود بااااش...

ل-ز...زین؟

مرد هاج و واج موند. گیج از این که این پسر نباید اونجا میبود.

زین دستشو روی سینه ی مرد کشید و دور گردنش حلقه کرد.

ز-ل...لیاااام...من ب...هت نیاز دارممممم.

***

د-فقط 20 دقیقه گذشته و این ویدیو 402K لایک داشته. کارتون خوب بود گایز.

زین لبخند دندون نمایی زد و به لیام نگاه کرد. لیام لبخند کج و کوله ای که سعی در عادی نشون دادن همه چیز داشت زد.

ز-خوبه. من میرم یه چیزی برای ناهار سفارش بدم.

لیام سرش رو تکون داد و با نگاهش زین رو راهی کرد. وقتی خودش تو اتاق تنها شد، دستش رو کلافه روی صورتش کشید. تلاش میکرد تا اون خواب رو از ذهنش پاک کنه اما انگار که تو ذهنش حک شده باشه، تک تک لحظات جلوی چشماش بود.

اینکه چطور زین رو لمس میکرد، چطور میبوسیدش، چطور کاری میکرد که ناله هاش بلند شه، همه و همه جلوی چشماش مثل یه فیلم پخش میشدن.

دیشب با دردی تو پایین تنش بلند شده بود و وقتی به رفیق کوچولوش، که آنچنان هم کوچیک نبود، نگاه مرد، برآمدگی کمی رو دید و فهمید که قبل از بزرگتر شدن رفیقش بیدار شده. پس فقط یکم باهاش ور رفت و دوباره خوابید.

انگشتای اشاره و وسطش رو روی چشماش فشار داد. بلند شد و سمت طبقه پایین رفت. جایی که زین تنها بود و داشت گوشیش رو روی میز میزاشت.

ل-هی.

زین سمتش برگشت و لبخند زد.

ز-هی لی.

ل-راستی...پدر و مادرت چطورن؟

زین همونطور که سمت کاناپه هدایتش میکرد، جوابش رو داد.

ز-اونا خوبن. آسیب جدی ای ندیدن و احتمالا امروز مرخص شن.

TikTok!{Z.M}Where stories live. Discover now