"لویی!"
"از لحظه ای که وارد دنیا شدم...تو از همون اول اونجا پیشم بودی.از همون موقع تو مثل فرشته ی نگهبان من رفتار میکردی.تو ازم محافظت میکردی،تو وقتی گریه میکردم منو آروم میکردی و تو بیشتر از هرکسی منو خوشحال میکردی.
تو بهترین دوست منی،قهرمان من،و تو الان همسرمی.تو همه چیزه منی.
مرسی که با من موندی،مهم نیست چقد اذیتت کردم،مهم نیست چند بار به گریه انداختمت.واقعا ازت ممنونم.دوست دارم لویی تاملینسون.از وقتی ۰ سالم بود...تا الان و تا همیشه!"
لویی به پسر فرفریه مورد علاقش لبخند زد.اون توی کت و شلوار سفید عالی بود!
"و من شمارو همسر های هم معرفی میکنم،لویی و هری تاملینسون"
خطیب گفت و لویی اروم لباشو به لبای هری چسبوند و آروم اونو بوسید.
چشمای هری اون روز میدرخشید،زیبا ترین و خاطره انگیز ترین روز زندگیش!
__________________________بادابادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا
YOU ARE READING
Dear Louis [L.S] (Persian translate)
Romanceیه داستان عاشقانه بین هری استایلز و لویی تاملینسون.... [Completed]