Four

336 80 6
                                    

ده سال بعد

"لویی!"

هری درحالی که یه مدال دور گردنش بود به سمت لویی دوید.اون یه لبخند پیروزمندانه روی صورتش داشت.اون توی فوتبال مقام اول رو کسب کرده بود.

"هی فرفری!"لویی از بین جمعیت به هری نزدیک شد و موهاشو ژولیده کرد.
"تبریک میگم!"

هری لبخند زد و چالش رو به نمایش گذاشت.
"ممنون،این مدال برای فوتبال غیر حرفه ایه منه"

"ببخشید،غیر حرفه ای؟ببین چی داری.من بهت یاد دادم تا انقد خوب شی.بعد تو اینجوری جوابمو میدی؟آره فرفری؟"لویی اروم به شکم هری مشت زد.

"نه،شاید من یروز از تو بهتر شدم و کی میدونه،شاید تونستم شکستت بدم"هری خندید.

"آه،این ماموریت بزرگیه و میدونیم که غیر ممکنه.اما اشکال نداره،من بهت اجازه میدم به رویا بافی ادامه بدی"لویی دستشو گذاشت دور شونه های هری و پسر فرفری خندید.

"بیا تا خونه مسابقه بدیم."هری سریع با لبخند دندون نما دوید.

لویی همونطور که لبخند میزد تمام اجزای صورت پسر فرفری رو زیر نظر گرفت.
فرفری هاش موج دار بودن،دندونای خرگوشیش رو به نمایش گذاشته بود،گونه هاش قرمز شده بود و چشمک میزد.
هروقت لویی به چشمای سبز هری خیره میشد ضربان قلبش خیلی تند میزد،ولی هیچ کس لازم نبود اینو بفهمه،و اونم به هیچ کس نمیگفت.

"سریعتر کیف قدیمی"

همونطور که هری لویی رو پشت سر گذاشت لویی سرش رو تکون داد تا افکارش رو از بین ببره.

اون بالاخره موفق شد که هریو توی بغلش بگیره و هری بلند جیغ زد.

_________________________

:))))
So adorable.

Dear Louis [L.S] (Persian translate)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora