Mitral regurgitation"3"( kookmin)

1K 101 24
                                    


جیمین عمل دریچه ی میترال رو به خوبی پشت سر گذاشته بود و الان سه روزی میشد که توی بخشه
توی این سه روز مامان و باباش به عیادتش اومدن..و البته خیلی هم نگرانش بودن...و هر روزش رو داره کنار دکتری میگذرونه که عاشقش شده...

اونا فقط تا بغل پیش رفته بودن...و این خیلی برای جیمین آزار دهنده بود...
جیمین خودش قبول کرده بود که برای دیک جونگ کوک هیجان زده اس...

"امشب به دستش میارم" جیمین گفت و گوشیشو برداشت و شماره ی ته رو گرفت
بعد از دو تا بوق جواب داد..

_هعی حالت خوبه بچ؟
تهیونگ گفت و منتظر جواب موند...

+حالم خوبه فاکر...!!!..
ی کاری ازت بخوام برام انجام میدی؟..

_که چی باشه؟...

+ی لباس کیتن سکسی دارم...توی کمد لباسامه...برو و برام بیارشون...راستی...ی بات پلاگ دم گربه هم دارم...اونم بیار...

_ وات د هل جیمین...تو توی بیمارستانی...نه توی گی بار...البته که توی گی بار هم اینجوری لباس نمیپوشن...باشه امر دیگه...؟؟

+بالم لب توت فرنگیم یادت نره کله پوچ...

_کله پوچ خودتی...شیطونه میگه نیارم اصلا..معلوم نیس میخوای چیکار با اون دکتر بدبخت بکنی...

+ عههه لوس نکن خودتو...بیارشون...نیازشون دارم...

اینو گفت و تلفنش رو قطع کرد..

دو ساعت بعد تهیونگ با اون لباسا به دیدن رفیقش اومد...

£هعی کره خر بیا لباسات...ی ذره کمتر بچ بازی بکن...

# بچ خودتی...فاک یو‌...گمشو این لباسارو بپوشم...

پرستار با ی کاسه سوپ در زد که جیمین تا خرخره خودشو زیر پتو کشید تا لباساش مشخص نشه....

پرستار وارد اتاق شد و اونو رو به روی جیمین قرار داد و گفت: لطفا بخورید...براتون خوبه..

جیمین فوری از پرستار پرسید: ببخشید...دکتر جئون هستن؟...میشه صداشون کنید...

×حتما...
پرستار گفت و از اتاق خارج شد...

دقایقی بعد جونگ کوک وارد اتاق شد و گفت: بیبیه من حالش چطو...فاکککک این لباس چیه تو بیمارستان؟!!...

×بیبیت هورنیه ددی....بهت نیاز دارم...

_فا‌ککگ من تو محل کارمم

×یعنی میخوای به فاکم ندی؟!...

جونگ کوک جیمین رو براید استایل بغل کرد و به سمت اتاق مخصوص خودش رفت...
روی سر در اتاق نوشته شده بود:

"دکتر جئون جونگ کوک"

جیمین در گوش جونگ کوک گفت: دکتر جئونِ فاکینگ جذاب...بیبیت رو به فاک بده...

💛BTS oneshots💛Onde histórias criam vida. Descubra agora