top or bottom?*2*"sope "

767 94 1
                                    

یک نگاه به دیک بزرگ شده اش و یک نگاه به هوسوک که گیج نگاهش میکرد انداخت و لب زد: دوست پسرم میشی؟..

_چ...چی؟

هوسوک جا خورد...توقع نداشت یونگی انقدر زود ازش درخواست کنه.‌..

+ببین هوسوک..من خیلی دوستت دارم و خیلی ازت خوشم اومده..و خب تو حق انتخاب داری...
یونگی گفت و منتظر جواب موند..

_ ببین منم ازت خوشم میاد...ولی بهم فرصت بده‌‌..چون من خیلی نمیشناسمت...اصلا نمیدونم چجور ادمی هستی..!!

+ تا هر وقت بخوای بهت وقت میدم ولی قبلش باید همو ببینیم...چون باید ی سری چیزا رو برات توضیح بدم...
_ ب...باشه...حتما...فردا چطوره؟..
+ عالیه..‌ساعت پنج بعد از ظهر توی کافه *ناموسایرو میبینمت( همچین کافه ای توی سئول هست واقعا!!!خیلی هم قشنگه)

_ میبینمت و آن نی یانگ( به معنای خداحافظ)
و تلفن رو قطع کرد..

[08:00 o clock ⏰]

هوسوک از خواب بیدار شد و پَن کیک درست کرد و خورد و بعد به حموم رفت و دوش گرفت...
از نظر هوسوک حموم کردن بهترین زمانِ روز بود...

از حموم خارج شد و با حوله موهاشو خشک کرد و کمی جلوی آینه رقصید و میکاپ کمی کرد...

کمی تلویزیون دید و ناهار خورد و چُرت کوتاهی زد و بعدش رفت تا لباس بپوشه که دیر نرسه...
شلوار جین زاپ داری پوشید
و لباس طرح دار قشنگی که تازه اتو کرده بود رو تن کرد و کلاهش رو سرش کرد و از خونه خارج شد.‌.

*استایل هوسوک

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

*استایل هوسوک

به سمت کافه ای که یونگی گفته بود حرکت کرد و ده دقیقه هم زودتر رسید...

ماشین پورشه ی باکستر ۷۱۸ ای جلو ی کافه پارک کرد و فردی با استایل تمام دارک و مشکی از ماشین خارج شد...

هوسوک از جذابيت یونگی کُپ کرده بود...

هوسوک از جذابيت یونگی کُپ کرده بود

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

*استایل یونگی

یونگی به سمتش اومد و گفت: هعی بیبی چرا اینجا وایسادی..بیا بریم تو...
هوسوک با کلمه ی بیبی ای که یونگی بهش گفت لپ های گل انداخت...
یونگی وارد کافه شد و هوسوک هم پشت سرش...
روی صندلی ای که یونگی از قبل رزرو کرده بود نشستن...
یونگی سمت هوسوک برگشت و گفت: چی میخور سفارش بدم؟

هوسوک گفت : هیچی..ممنون..

+ خودتو لوس نکن..چی میخوری...اگه نگی خودم سفارش میدم براتاا...
_ آم خب پس ی اسپرسوی آمریکنو
+ منم ی دارک چاکلت...
سفارش رو به باریستا گفتن و شروع کردن به صحبت کردن..

+خب آم..نگفتی که شغلت توی شرکت چیه؟

_ طراح داخلی...و البته من به جز این ی شغل دیگه هم دارم...

+ جالب شد...چه شغلی؟

_ رقصنده!!!

+جدی؟ خب منم پیانو میزنم..و البته رئیس کمپانی jk هم هستم...

_ چرا تا الان ندیده بودمتون؟

+ ولی من تا دلت بخواد دیده بودمت...و همیشه هم کیوت بودی...هر روز کیوت تر از دیروز ‌..

هوسوک بازم لپ هاش گل انداخت که اینبار یونگی متوجه شد و گفت: کیوت..

×سفارشتون آماده اس قربان..

صدای پیش خدمتکار مانع ادامه ی بحث اون دو نفر شد..
یونگی سفارش رو گرفت و رو به هوسوک گفت: بخور سرد میشه..
_ ممنون..
فضای بینشون سنگین بود و خودشونم متوجه این موضوع شده بودن...پس یونگی بحث رو باز کرد...

+هوسوکی...اگه بفهمی من سادیسمی ام حاضری بازم باهام  باشی؟
هوسوک چشمهاش برق زد..چون اون ی مازوخیسمی بود...و عاشق درد...

_آم...من مازوخیسمی ام‌..پس آره..
+ وات؟...ریلی؟؟؟ از دیشب تاحالا نگران اینم که قبول نکنی...خب ببین بزار ی ذره توضیح بدم که قوانین من چیا هستن...و اگه هر کدوم از قوانین رو نخواستی بگو..!! باشه؟

_ باشه...
+ خب قانون اول: بدون اجازه ی من جایی نمیری و با کسی قرار نمیزاری پ...
قانون دوم: من حق دارم هر وقت بخوام بهت دست بزنم و لمست کنم...
قانون سوم: مشکلی نداره که وسط جمع ببوسمت..
قانون چهارم: اگه بفهمم بهم خیانت کردی و یا شیطونی کردی میکشمت و یا تنبیهت میکنم
قانون پنجم: شکنجه کردنت ، تحقیر کردنت و یا استفاده از وسایلی مثل دیلدو و رینگ و بات پلاگ و ویبراتور و ....کاملا برام آزاده..
قانون شیشم: استفاده از شمع، تیغ، شلاق،قلاده، چشم بند،گَگ و بانداج کردنت آزاده...
همینا...چیز سختی نیس...

هوسوک با ترس آب دهنش رو قورت داد و گفت: منم ی شرطایی دارم...

یونگی گفت:هوم چه شرطی؟

_یک:نگاه کردن به دخترا و یا باتم های دیگه ممنوعه...!!
دو: تحقیر خودم اشکال نداره ولی تحقیر خانواده ام رو حق نداری!!!..
سه: اگه توام خیانت کنی برای هميشه از پیشت میرم‌...

+عالیه...پس قبوله؟...

_قبول..

+ امضا کن...

هوسوک خودکار  رو گرفت و قرارداد رو امضا کرد
+ از الان به بعد من اربابتم و تو برده ی منی...
راستی...توی مکان های عمومی من همون یونگی یا شوگا ام...ولی توی اتاق بازی من ارباب و ددیتم..مفهوم شد؟

_بله

هوسوک گفت و سرشو نزدیک گوش یونگی کرد و گفت: بله ارباب‌..

+فاک هارد شدم...ت..تو چجوری با ی کلمه هاردم میکنی؟...

_ ددی پلیز فاک می...

+ اوه مای گاددد...فکر کنم وقت رفتنه..برو توی ماشینم تا بیام..اینم سوئیچ...

و سوئیچ رو سمت هوسوک گرفت...
_چشم ددی
و با ی چشمک از کافه خارج شد..

پارت بعد بی دی اس ام و شکنجه اس اگه دوست ندارید نخونید...!♡
بوس بهتون...بابای🌊🌧

💛BTS oneshots💛Donde viven las historias. Descúbrelo ahora