top or bottom? "sope"

1K 103 0
                                    

وارد گِی گپ ناشناسی شد..
که ۴۵ ممبر داشت...( همون اعضای گپ)
_سلام من جانگ هوسوک هستم بیست و هفت سالمه...
این رو نوشت و دکمه ی ارسال رو زد..
پسری جوابش رو داد
+سلام من مین یونگی هستم بیست و هشت ساله‌..و خوشبختم
هوسوک پروفایل اون رو نگاه کرد که واقعا زیبا بود...شبیه ی گربه بود..کیوت بود...
برای اون  شخص نوشت:
تو واقعا کیوتی!!...

و اون جواب داد:
نه به اندازه ی تو...بیبی بوی..!!

هوسوک از اصطلاح بیبی بوی جا خورد و نوشت:من بیبی بوی نیستم..من همیشه تاپم...

+اوه بیبی جوک بامزه ای بود خندیدم...
یونگی گفت...
_واقعا چرا فکر کردی که من باتمم؟..
+چون هستی!! همیشه بیبی بوی ها اولش میگن که تاپن...ولی...!!!...
_ ولی چی؟...

+ولی در اصل ی باتم کوچولو و گوگولی ان...

هوسوک حرصش گرفته بود
برای اون فرد نوشت: من هیچوقت قرار نیس باتم باشم...

و یونگی نوشت: میبینمت در آینده که زیرم ناله میکنی!!! و استیکر "😈" رو هم فرستاد..

هوسوک گپ رو ترک کرد و گوشیشو روی آلارم برای ساعت  هفت صبح کوک کرد و خوابید...

دینگ دینگ...📱
_فاااکککک...ساعت هشتهههه...دیرم شددد...شتتتت...
دویید به سمت دستشویی و تلفنش که در حال زنگ خوردن بود رو نادیده گرفت

بعد از شستن صورتش سمت گوشیش اومد و برش داشت و دید که پنج تا زنگ از ی ناشناش داره...
به اون شماره زنگ زد که صدای دورگه و جذاب مردی از خوابالودگی بیدارش کرد..
+ اوه...بیبیه من...خواب موندی؟..به مدیر...جئون میگم دعوات نکنه...
_ شُ..م...ما..؟
+ اوه...یادم رفت بگم...یونگی ملقب به شوگا و ددیه شما...
_ وات د هل؟...مدیر عامل من رو از کجا میشناسی؟
+ خب میدونی...وقتی ی نفر رو بخوام...بدستش میارم...و الان...قراره تو برای من بشی کیوت بوی...
_منظورتون رو متوجه نمیشم...من اصلا گِی نیستم...!!
+ اون من بودم که دیشب وارد گِی گپ شدم دیگه؟!..راستی جئون هم توی اون گپ بود...
خواستم اطلاع داده باشم...
مدیر عامل شرکتی که توش کار میکنی حرفاتو خونده هانی!!..‌.بیبی ای که سعی دارد تاپ باشد...
+ فااااکککک....شتتت...رسما ریدم...م...من...باید برم...خداحافظ...
_ اوه بیبی رسیدی خونه بهم پیام بده...

و هوسوک تماس رو قطع کرد و لباس پوشید و به سمت شرکت حرکت کرد...اميدوار بود جونگ کوک اخراجش نکنه...!!

وارد شرکت شد و سوار آسانسور شد و به اتاقش رسید..خواست وارد بشه که صدای جونگ کوک مانعش شد...
×وایسا...دنبالم بیا...
_چشم قربان...
هوسوک گفت و وارد اتاق جونگ کوک شد...

×خب خب...پس ما اینجا یک گِی داریم...
_ من متاسفم قربان...م..من فقط..
×هیششش...منم گِی ام...خوشحالم از آشناییت...
_چ..چی؟؟..جداً؟
× اوهوم و تهیونگ مدیر بخش فناوری دوست پسرمه... و البته ما ورس ایم...
_ اوه...اون زیباست و شما دوتا به هم میاید..
× مچکرم...هوسوک شی..یونگی برای تو بهترینه..از دستش نده..
_ شما از کجا میشناسیدش؟..
× همینجا کار میکنه... رئیس شرکته...و کل این شرکت روش کراش دارن..
_ اوه...راجبش فکر میکنم اقای جئون...
× جونگ کوک صدام کن...قراره باهم فامیل بشیم..!!..
_ بَ..بَ..بَله...درسته...
× خب میتونی بری...!!
هوسوک از اتاق خارج شد و میدونست باید در اولین فرصت به صمیمی ترین رفیقش این موضوع رو توضیح بده..یعنی جیمین...

_وای جیمین...نمیدونی صداش خیلی هاتهههه.......
جیمین قهوه اش رو به دست گرفت و گفت: هق‌‌...توام از سینگلی در اومدی...!! فقط من موندم...
_ جیمینیییی...برای توام پیدا میکنیم‌...البته من که هنو دوست پسرش نشدم...البته خودش ی جوری رفتار میکنه که انگار هستم...
:_ هوسوکی...توام میخوای بعد اینکه با اون مرتیکه رل زدی منو فراموش کنی؟
جیمین گفت و لپ هاشو انداخت پایین
_ معلومه که نهههه!!! ووییی خداااا الان میخورمت چیم چیم...لپ هاتو اینجوری نکنننن...
هوسوک گفت و لپ جیمین رو کشید و گفت: قهوه ات سرد شد..

بعد از خوردن قهوه از کافی شاپ بیرون اومدن و هوسوک جیمین رو به خونه اش رسوند‌..و خودش برگشت خونه..
بعد از خوردن شام دید که یونگی داره تماس تصویری میگیره...
تماس رو وصل کرد و تصویرشو بست..
یونگی سلام کرد و غر زد که هوسوک تصویرش رو باز کنه...

هوسوک گفت: وایسا...باز میکنم الان...
+ این کاریه که هر باتمی انجام میده..
هوسوک بالم لبشو زد و تصویرشو باز کرد
یونگی دهنش باز موند و گفت: تُ...تو...خیلی کیوتی و البته جذاب...حتی بیشتر از عکس پروفایلت...
هوسوک خندید که لپ هاش گل  انداخت...
یونگی دیکش داشت کم کم بزرگ و برآمده میشد...اونم فقط با دیدن هوسوک...
البته خب...هوسوک بدجور ترقوه هاش رو به نمایش گذاشته بود...

یک نگاه به دیک بزرگ شده اش و یک نگاه به هوسوک که گیج نگاهش میکرد انداخت و لب زد : دوست پسرم میشی؟...

این پارت اول سُپ..
پارت سومش اسماته و بی دی اس ام و ددی کینک ‌...حال کنید...
بوس بهتتتونننن❤💋🍫
ووت و کامنت یادتون نره کیوتیاااا..

💛BTS oneshots💛Onde histórias criam vida. Descubra agora