𝖲𝖾𝗏𝖾𝗇

802 140 81
                                    

تهیون فقط سکوت کرد و به اون دوتا خیره شد. ضربان قلبش دوباره غیر طبیعی بود و احساسات مختلفی رو تجربه میکرد.

و این فقط بخاطر اونه، بومگیو.

تهیون دیگه نمیفهمید که اشک هاش در حالی که میبینه پسری که اون رو نمیشناسه بومگیو رو بغل کرده روی گونه هاش میچکه.

اون قبول کرد که واقعا عاشق دوست صمیمی خودش شده و الان اینجا بود تا بومگیو رو پیدا کنه و باهاش حرف بزنه. اون بومگیو رو تو پارک پیدا کرده بود، جایی که قبلا بومگیو رو پیدا کرده بود.

اونجا بود که تهیون شخص مهمی که بومگیو تو این پارک باهاش قرار داشت رو به یاد آورد و متوجه شد که شخص مهم پسری با موهای صورتیه که الان بومگیو رو بغل کرده.

قسمت دردناک افکار تهیون این بود که شاید این پسر بومگیو رو دوست داره، نه مثل خودش که بومگیو رو به عنوان دوست صمیمی دوست داشت.

تهیون نمیتونست به اون پسر حسودی که چون اگه اون واقعا کسیه که بومگیو رو دوست داره و میخواد تا آخر عمر با اون باشه، اون خیلی خوشبخته چون یه بومگیو وجود داره که دوسش داشته باشه.

که خیلی دوسش داره و نمیخواد از دستش بده.

اما اون کیه؟ شاید فقط مثل تهیون ی دوست صمیمیه.

وقتی بومگیو بهش نگاه کرد چشماش گشاد شد، بومگیو داشت با لبخند شیرینی بهش نگاه میکرد، جوری که انگار از قبل میدونست تهیون داره با اونها نگاه میکنه.

"هیونی".

تهیون میخواست از اون فرار کنه اما به نظر می‌رسید پاهاش به زمین چسبیده چون دیگه نمیتونست اونها رو تکون بده.

پسر مو صورتی به تهیون نگاه کرد و لبخند زد. بومگیو همینطور به تهیون نزدیک تر میشد در حالی که پسر موی صورتی اون رو دنبال میکرد.

وقتی هر دو به تهیون نزدیک شدن تهیون تعجب کرد که بومگیو ناگهان اون رو محکم بغل کرد.

جوری که انگار آخرین بار بود.

پسر مو صورتی همچنان با لبخند به اون دو نفر نگاه میکرد، اون لبخند میزد ولی در واقع برای سرنوشت اونها غمگین بود. برای بومگیو که باید به بهشت برگرده و پسری که دوستش داره رو ترک کنه و برای تهیونی که تصوری نداره که وقتی بومگیو به بهشت ​​برگشت هرگز اون رو یادش نمیاد.

یونجون ناراحت بود چون با چشم های خودش میدید که اونها واقعا همدیگه رو خیلی دوست دارن اما نمیتونن باهم باشن چون تهیون ی انسان فانیه و بومگیو دوست خیالی سابق اون که الان به یه فرشته تبدیل شده.

"گیو..."

بومگیو بلافاصله حرف اون رو قطع کرد "فقط بزار یک دیقه همینطور تو بغلت بمونم، لطفا".

𝖻ꤕ𝗍𝗐𝖾𝖾𝗇 𝗒꤀𝗎 ꤌ𝗇𝖽 𝗆ꤕ﹕𝗍𝖺𝖾𝗀𝗒𝗎Where stories live. Discover now