part11

117 33 7
                                    

#Supernatural
#part11

بالاخره نگاه خیره و ماتش به کستیل رو تموم کرد و بعد از چند بار پلک زد با گیجی پرسید
-یعنی همه ی اینا بخاطر نجات من از جهنمه؟

+گمون کنم...
کستیل با لبای آویزون گفت و سرش رو پایین انداخت,  نگران واکنش دین بود,  اینکه بخاطر حماقتش سرزنش بشه سخت بود اونم از طرف کسی که همه ی اینها رو بخاطرش انجام داده بود

-نمیدونستی... بعدش این اتفاقا میوفته درسته؟

دین با صدای آرومی پرسید و به کس که روی صندلی تو خودش جمع شده بود و پاهاش رو بغل کرده بود خیره شد, 
بدن کوچیک و نحیفش رو حسابی جمع کرده بود و بال های زیباش تقریبا نصف اتاق کوچیک متل رو گرفته بود
کس بدون اینکه نگاش کنه سری تکون داد و  دین حس کرد چیزی تو قلبش ترک خورد,  خودشو لبه ی پایین تخت کشوند و پاهاش رو آویزون کرد, سر کس رو که درست روبروش بود بالا آورد و با صدایی که نمیتونست ناراحتیش رو پنهان کنه گفت

-پشیمونی؟
چشمای کس رنگ تعجب گرفت,  باورش نمیشد دین داره همیچین سوالی میپرسه,
-متاسفم که باعث همچین افتضاحی شدم... اگر تو فرشته من نبودی هیچ وقت...

میتونست نگرانی و غم شدیدی رو ازش حس کنه که تا چند لحظه قبل وجود نداشت,  اون برق لعنتی اشک تو چشمای سبزش هم قبلا اونجا نبود,  داشت دین رو ناراحت میکرد , هول زده جلو پرید و دست هاش رو دور گردن دین حلقه کرد, 
اونقدر یهویی که دین تعادل رو از دست داد و از پشت روی تخت فرود اومد, 
دین شوکه چشماش رو باز کرد و به کس که روش افتاده بود و دستاش دور گردنش پیچیده بود خیره شد,  بالهای زیباش اطرافشون بود و صورت فرشتش اونقدر نزدیک بود که عطر نفس هاش به صورتش میخورد و از بوی بهشتیش مست شده بود
این لحظه اونقدر برای دین رویایی بود که مطمئن بود از زیبا ترین لحظات عمرشه مخصوصا با حرفایی که از کس شنید

+اگر دوباره زمان رو به عقب ببرم و بدونم که با نجات دادنت چه اتفاقاتی میوفته بازم بخاطرت تو دل آتیش جهنم پرواز میکنم ...

کس با همه ی احساسش گفت و دین حس میکرد تا حالا حرفی اینقدر زیبا و صادقانه نشنیده,  ولی درک نمیکرد چرا کس باید بخاطرش اینکارو بکنه؟  مگه اون کی بود؟ 

-چرا؟
بسادگی پرسید و کس حلقه ی دستاش رو از دور گردن دین باز کرد و سرش رو آروم رو سینه ی دین گزاشت,  همون طور که به تپش های آروم قلبش گوش میداد زمزمه کرد
+نمیدونم... خودمم هنوز نمیدونم...

دین نمیدونست این سوالش بزرگترین چالش زندگی کستیل شده , اون فرشته هنوز نمیدونست اسم این حس عجیب و ناشناخته ای که هر بار موقع دیدن دین داره چیه,  چرا هر لحظه برای بیشتر دیدنش مشتاق تر میشه و چرا اینقدر دوست داره لمسش کنه,  چرا حاضر همه ی دنیا نابود بشه اما بلایی سر دین نیاد؟

supernaturalWhere stories live. Discover now