جیمین:تهیونگ خیلی ناراحت به نظر میرسید یعنی اشتباه از من بود که ناراحت شد
- عزیزم امروز میخوام تو رو به هیونگ هام معرفی کنم
+ چرا؟
دستم رو تو دستاش قفل کرد و به چشمام نگاه کرد
- چون قراره عشق زندگیم باشی
سرم رو پایین انداختم و لبخند زدم که اونم لبخند زد دستم رو کشید و با همان اتاق خارج شدیم میخاستم دستم رو از دستش بیرون بیارم ولی نمیذاشت رو کرد به همه ی کارمند ها که داشتن از فضولی میمردن
- از این به بعد پارک جیمین عشق زندگیه منه و میخوام تو شرکت همونقدر که به من احترام میزارید به جیمین هم احترام بزارید و حمایتش کنید
روش رو سمت من کرد و سریع لبم رو بوسید که صدای دست زدن همه بلند شد از خجالت نمیتونستم سرم رو بالا بیارم
رفتیم از شرکت بیرون و چند شخص که فک کنم هیونگ های رییس باشن منتظر ما بودن
$ معلوم هست کجایی؟
- ببخشید زیاد منتظر موندین؟
€ اگر این 20 دقیقه رو فاکتور بگیری نه زیاد منتظر نموندیم
- ببخشید هیونگ
# ایشون منشیت هستن؟
یه آقای قد بلند پرسید و همه به من نگاه کردن
- بله هم منشیم هم عشق زندگیم
همشوت تعجب کرده بودن و به من خیره بودن
جنگکوک:
میدونستم دلیل تعجب کردنشون چی بود نه بخاطر اینکه اون عشق زندگیم بود بلکه بخاطر شباحت زیادش به جنا
- خب عزیزم جیمینی این آقا قد بلنده که میبینی نامجون هیونگه و اونی که کنارش وایساده سوکجین هیونگ دوست پسرشه و اونی که خودشو مظلوم گرفته ولی در اصل یه زلزلست اسمش هوسوک هیونگه
$ خیلی ممنون از تعریفت دونسنگ بی ادبم
همشون اومدن جلو و با جیمین دست دادن
رفتیم سمت فرودگاه- هیونگ ها مطمئنین که میخواین برین یه چند روز دیگم میموندین؟
# جنگکوک میدونی که نمیشه اونجا پدر سوکجین بهمون زنگ زد گفت که حال مادر جین خوب نیست و باید برگردیم منم که میدونی به عنوان دامادشون باید حضور داشته باشم
€ یااااا تو اینجا هم ول نمیکنی؟
# مگه چی گفتم
€ چرا یجوری حرف میزنی که انگار زن گرفتی
خندیدیم به بحثشون€ آهای ویروس فان تو مطمئنی نمیای
$ نه من میمونم
€ من که میدونم چرا میخوای بمونی ولی از طرف من نصیحت کاری نکن از دستت فرار کنه