((5))

310 63 10
                                    


جیمین:

تهیونگ خیلی ناراحت به نظر میرسید یعنی اشتباه از من بود که ناراحت شد

- عزیزم امروز میخوام تو رو به هیونگ هام معرفی کنم

+ چرا؟

دستم رو تو دستاش قفل کرد و به چشمام نگاه کرد

- چون قراره عشق زندگیم باشی

سرم رو پایین انداختم و لبخند زدم که اونم لبخند زد دستم رو کشید و با همان اتاق خارج شدیم میخاستم دستم رو از دستش بیرون بیارم ولی نمیذاشت رو کرد به همه ی کارمند ها که داشتن از فضولی میمردن

- از این به بعد پارک جیمین عشق زندگیه منه و میخوام تو شرکت همونقدر که به من احترام میزارید به جیمین هم احترام بزارید و حمایتش کنید

روش رو سمت من کرد و سریع لبم رو بوسید که صدای دست زدن همه بلند شد از خجالت نمیتونستم سرم رو بالا بیارم

رفتیم از شرکت بیرون و چند شخص که فک کنم هیونگ های رییس باشن منتظر ما بودن

$ معلوم هست کجایی؟

- ببخشید زیاد منتظر موندین؟

€ اگر این 20 دقیقه رو فاکتور بگیری نه زیاد منتظر نموندیم

- ببخشید هیونگ

# ایشون منشیت هستن؟

یه آقای قد بلند پرسید و همه به من نگاه کردن

- بله هم منشیم هم عشق زندگیم

همشوت تعجب کرده بودن و به من خیره بودن

جنگکوک:

میدونستم دلیل تعجب کردنشون چی بود نه بخاطر اینکه اون عشق زندگیم بود بلکه بخاطر شباحت زیادش به جنا

- خب عزیزم جیمینی این آقا قد بلنده که میبینی نامجون هیونگه و اونی که کنارش وایساده سوکجین هیونگ دوست پسرشه و اونی که خودشو مظلوم گرفته ولی در اصل یه زلزلست اسمش هوسوک هیونگه

$ خیلی ممنون از تعریفت دونسنگ بی ادبم

همشون اومدن جلو و با جیمین دست دادن
رفتیم سمت فرودگاه

- هیونگ ها مطمئنین که میخواین برین یه چند روز دیگم میموندین؟

# جنگکوک میدونی که نمیشه اونجا پدر سوکجین بهمون زنگ زد گفت که حال مادر جین خوب نیست و باید برگردیم منم که میدونی به عنوان دامادشون باید حضور داشته باشم

€ یااااا تو اینجا هم ول نمیکنی؟

# مگه چی گفتم

€ چرا یجوری حرف میزنی که انگار زن گرفتی
خندیدیم به بحثشون

€ آهای ویروس فان تو مطمئنی نمیای

$ نه من میمونم

€ من که میدونم چرا میخوای بمونی ولی از طرف من نصیحت کاری نکن از دستت فرار کنه

شروع دوباره Where stories live. Discover now