Genre: Kanon
Couple: Hyunsung《 》
دقیقا کی شروع شد؟
شاید اولین باری که روی صحنه، از ترس شروع به لرزیدن کرد و هیونجین به آرومی دستش رو گرفت و بهش نزدیک شد تا نشون بده کنارشه و مراقبشه. کاری که حالا تبدیل به عادت شده بود.
شاید اولین تپش های قلبش برای اون پسر زمانی بود که بدون اینکه متوجه بشه روی میز و حین کار به خواب میرفت و صبح توی تخت خودش بیدار میشد در حالی که هیونجین صبحانش رو روی میز کوچک کنار تخت آماده کرده.
اهمیتی نداشت، تنها چیزی که مهم بود این بود که حالا هرشبشون رو کنار هم میخوابیدن. جیسونگ خودش رو جمع میکرد و با فشار دادن سرش به سینه هیونجین از تمام دنیا پنهان میشد.
پشت صحنه، استودیو و هر گوشه و زمان کوتاهی که پیدا میکردن با غرق شدنشون در هم میگذشت. همیشه این هیونجین بود که دستش رو دور کمر جیسونگ حلقه میکرد و به نرمی لب هاشون رو به هم متصل میکرد. جیسونگ میتونست قسم بخوره هیچ چیزی شیرین تر از لب های سرخ هیونجین براش وجود نداره.
اما، هیچوقت از حد مشخصی جلوتر نمیرفتن. هیچکس قرار نبود متوجه بشه بنابراین، بوسه ها و لمس های کوتاهشون همیشه با رسیدن به مرز مشخصی متوقف میشد.
اما امشب متفاوت بود، چهارماه دوری عذاب آورشون از هم بالاخره تموم میشد. هردو به بهانه استراحت از شهر خارج شده بودن و جیسونگ توی اتاق متلی که هیونجین پیدا کرده بود تا بتونن دو روز رو دور از همه چیز بگذرونن منتظرش نشسته بود.
قرار نبود متوقف بشه، علاقه ای به فکر کردن به عواقبش نداشت و میخواست اجازه بده هیونجین تمام بدنش رو لمس کنه و جیسونگ رو به جنون بکشه. میخواست برای اولین بار خودش به جلو خم بشه و لب هاش رو ببوسه.
با شنیدن صدای در، از جاش بلند شد و کمی خودش رو مرتب کرد. به طرف در رفت و با دیدن هیونجین، چند ثانیه مکث کرد. با اولین قدمی که به داخل اتاق برداشت، جیسونگ دست هاش رو دور گردنش حلقه کرد و با تمام وجود شروع به بوسیدن لب هایی کرد که برای حس دوبارشون تمام لحظه های چهارماه گذشته رو شمرده بود.

YOU ARE READING
𝑺𝑲𝒁 𝑺𝒄𝒆𝒏𝒂𝒓𝒊𝒐𝒔
FanfictionStray Kids Scenarios ♤ این بوک شامل سناریو ها و داستانای کوتاه میشه امیدوارم دوسشون داشته باشین🍃