سلااااام من برگشتم.
خوبید؟
گایز لطفا توی رای گیری ها شرکت کنید،هم توی توییتر و هم توی اینستاگرام میتونید راحت رای بدید.
انیوی،بریم برای پارت جددددددددید.
___________________________
جوانا:لویی،بیدارشو،امروز دیگه باید بری مدرسه؛پاشو پسرم.
لویی با شنیدن صدای مادرش از خواب بیدار شد و بعد از چند ثانیه یادش اومد که به خونه برگشته و امروز قراره بره مدرسه.
تپش قلب دوست داشتنی ای گرفته بود،دلش برای هری تنگ شده بود و امروز اولین باری بود که اون رو به عنوان دوست پسرش توی مدرسه میدید،و واقعا دوست داشت بدونه هری چطور رفتار میکنه.
سریع از جاش بلند شد و دید هنوز چهل و پنج دقیقه وقت داره.
جوانا:واو،چقدر زود بلند شدی از سر جات،همیشه باید از چهل و پنج دقیقه قبل صدات میکردم،تا ده دقیقه آخر بیدار شی.لویی با همون صورت پف و خسته و رد بالشتی که روی پیشونیش مونده بود به جوانا لبخندی زد و سمت دستشویی رفت تا کار های روزمره اول صبح رو انجام بده. "نمیتونمممم ری اکشن نشون ندم،از شدت فن بویی برای لوییه تازه از خواب بیدار شده میخوام بمیرم:))) "
درحالی که صورتش رو میشست،میشنید که جوانا داره اتاقش رو مرتب میکنه و تونست صدای باز شدن زیپ چمدونش رو بشنوه. "اتاقش مستر داره"
جوانا:لویی؟این لباس کیه توی چمدونت،فکر کنم اشتبایی اوردیش اینجا.
لویی که تونست حدس بزنه منظور مامانش،همون لباس هریِ که لویی خودش برداشته،دهنش رو که مسواک زده بود شست و خودش رو پیش مامانش رسوند.
لویی:نه اون مال هریِ،خودم برش داشتم!
لویی تازه به خودش اومد و فهمید چی گفته،اون چرا باید اینقدر بی پروا باشه؟
لویی:یعنی..من اشتبایی برش داشتم...آره.
جوانا:بیا اینجا ببینم،بیا بغلم لویی.
لویی که میدونست جوانا از همه چیز خبر داره،رفت و روی زمین،توی بغل مامانش نشست و بهش تکیه داد و عطر مادرش رو بو کشید.
جوانا:تاملینسون جوان،و تو کی میخواستی به من بگی که دوست پسر داری؟
لویی:مامان،این یه چیز عادی نیست که نوجوانا به مادراشون بگن دوست پسر یا دوست دختر دارن،میخواستم عادی رفتار کنم.
BẠN ĐANG ĐỌC
I'll always need ya [L.S][Z.M][A.H] "COMPLETED"
Fanfiction{COMPLETED} Start: July 6, 2021 [1400/4/15] Finish:October 6, 2021 [1400/7/14] #1 louis #1 onedirection #1 louistomlinson #1 harrystyles #1 liampayne #2 larry #1 ziam #3 zaynmalik #5 fanfiction #7 boyxboy #7 larrystylinson #1 لری #1 واندایرکشن #...