صبح خیلی زود وقتی توی بغل هری بیدار شد،قبل از اینکه اون خدای یونانی چشماش رو باز کنه،چندین ساعت بهش چشم دوخت و زیبایی باور نکردنیه دوست پسرش رو توی دلش و با بوسه های ریزی که روی صورتش میزاشت،تحسین میکرد.وقتی صدای آلارم گوشیش توی اتاق پیچید،سریع اون رو قطع کرد و دید که هری حتی یک ذره هم از جاش تکون نخورده.روی تخت کنار هری نشست و آروم انگشتاش رو روی شکم تخت و ورزیده پسر کشید و هری توی خواب لبخند زد.
لویی:هزا!بیدار شو،باید بریم مدرسه،یک ساعت دیگه باید حرکت کنیم سمت فرودگاه.
هری توی جاش چرخید و پشتش رو به لویی کرد و حالا موهای حالت دار و بلندش روی بالشت پخش شده بودن.
لویی لبخندی به موهای قشنگ هری انداخت و صورتش رو آروم روی موهاش گذاشت تا کشیده نشن و نفس عمیقی کشید.
هنوز بوی شامپویی که دیشب خودش باهاش موهای هری رو شسته بود رو میتونست احساس کنه.
هری:بزاردهدیقهدیگهبخوابم
لویی روی آرنجش بلند شد و با سرگرمی و لبخند به هری غرق خواب نگاه کرد و موهاش رو نوازش کرد.
لویی:چی گفتی؟
هری:میخوامبخوابمولمکن
لویی:هری،تا وقتی صورتت رو توی بالشت فرو کردی و آروم حرف میزنی من نمیتونم بفهمم چی میگی.
وقتی هری جوابی بهش نداد،تونست حدس بزنه که اون پسر بازم خوابیده؛خودش رو بالا کشید و روی کمری هری ای که روی شکم دراز کشیده بود،نشست.
هری:لووو..میخوام بخوابمم،ولم کن تورو خدا.
لویی خندید و مطمئن شد هری یه رگ ارتباطی با پانداها و تنبل ها داره.
لویی:یعنی نمیخوای بلند بشی و باهم به اولین مسافرتمون که از قضا اولین مسابقمون هم هست و قراره یک هفته باهم توی یه اتاق باشیم،بریم؟
لویی دید که چشمهای هری یکهو باز شدن و سعی کرد بلند بشه،ولی با بودن لویی روی کمرش،دوباره سرجاش دراز کشید.
لویی آروم از تخت پایین اومد و سمت مستر اتاقش رفت تا دست و صورتش رو بشوره،و بعد فقط کافی بود لباس هاشون رو بپوشن و برن سمت مدرسه تا با اتوبوس ببرنشون فرودگاه.
.
.
.نایل و اش بعد از خداحافظی با مائورا،سمت مدرسه رفتن و تونستن دو اتوبوسی که قرار بود اونهارو به فرودگاه ببرن رو ببینن.
خانم جول،آقای دپاردیو،آقای هلمز و تقریبا همه بچه های مدرسه،توی حیاط ایستاده بودن و بازیکنا کم و بیش سوار اتوبوس ها شده بودن.
نایل:سلام
نایل با صدای تقریبا بلندی گفت و توجه اون سه نفر رو "جول،دپاردیو،هلمز" به خودش جلب کرد و اونها هم بعد از اینکه جواب نایل و همچنین اش رو دادن،از اون دونفر خواستن که چمدونهاشون رو توی قسمت بار بزارن.
أنت تقرأ
I'll always need ya [L.S][Z.M][A.H] "COMPLETED"
أدب الهواة{COMPLETED} Start: July 6, 2021 [1400/4/15] Finish:October 6, 2021 [1400/7/14] #1 louis #1 onedirection #1 louistomlinson #1 harrystyles #1 liampayne #2 larry #1 ziam #3 zaynmalik #5 fanfiction #7 boyxboy #7 larrystylinson #1 لری #1 واندایرکشن #...