-Why did you help me?
خودت رو تصور کن که با کفش های ونس سیاه و سوییشرت مورد علاقهت روی لبهی بالا پشت بام ایستادی. شلوار جینت به پاهات چسبیده و باد به صورتت برخورد میکنه.
اره ممکنه با خوندنِ پاراگراف بالا اولین کلمهای که مثل سفینه آدم فضایی ها توی ذهنت فرود میاد، "خودکشی." باشه.
خودکشی؛ کلمه پر از خطراتِ تلخ، سیاهی و مرگ!
چطوری یک کلمه این همه درد رو توی خودش جا میده؟
اما شخصیت تو در این داستان کوتاه؛ قصد پریدن نداره! تو فقط میخوای روی لبهی بالا پشت بام راه بری و دو دستت رو کنارِ بدنش باز کنی. چشم هات رو محکم روی هم فشار بدی تا گوشش چین بیوفته و ترست رو از سقوط زیر پاهات له کنه.
درست زمانی که همه فرار کردن رو انتخاب میکنن تو تصمیم میگیری که بمونی و با ترس هات بجنگی!
اما ترس ها همیشه بزرگ تر از تو هستن؛ تو قطرات بارونی هستی که توی اقیانوسِ ترس هات غرق شدی.
قطرات بارون و اقیانوس خیلی متفاوت هستن اما قطره بارون سبکه و لا به لای برگ ها مسیر پروازش رو شروع میکنه.
اقیانوس تنهاست!لعنت به زمانی که کفش های ونس مورد علاقهت برای لحظهای باهات لج میکنن و تو پرت میشی پایین، هیچ طنابی نیست که تورو نگه داره و فقط خودتی و خودت.
تنها چیزی که برات میمونه تاسف و پشیمونیه که لعنتی من نمیخواستم اینطوری بمیرم!
پلک های پسر محکم رو چشم هاش کشیده شده بود اما محکم ترین فشار هم نتونست جلوی ریختن اون اشک لجوج رو بگیره.
اصلا چرا بدن باید برای جلوگیری از توجه به درد این قطرات شور رو از توی چشم هامون به سمت پایین هدایت کنه؟
دست هاش که از خونِ خودش به رنگ سرخ در اومده بودند؛ دو طرف بدنش آویزون شد، قادر به حرکت دادن دست هاش نبود چون با هربار تکون دادنِ دست هاش بالِ هاش تیر میکشیدن.
نمیدونست از درد بال هاش و زخم های ریز و درشتش اشک میریزه یا مرگی که منتظرش بود.
قطرات ¹بنفش رنگِ بارون روی صورتش میریخت و قطره های کوچیک اشکی رو که از کنار چشم هاش میریخت رو میشست.
لعنتی جیس نمیخواست بمیره، حداقل نه الان که میدونست برادرش بهش نیاز داره.
حس میکرد دیگه فاصلهای با زمین نداره، هرچه به زمین نزدیک تر میشد صدای تپش قلبش بیشتر توی سرش میپیچید و قطره ها بارون به کمتر شدن دردش کمکی نمیکردن!
قشنگ ترین حس دنیا دقیقا زمانیه که طناب دارِ ناامیدی دور گردنت افتاده و دقیقا ثانیهای که فرشته مرگ قصد کشیدن صندلی رو از زیر پات داره؛ ورق برمیگرده.
YOU ARE READING
Boarding school.
Fantasyدرست همون جایی که حس میکنی همه چی مرتبه و میتونی راحت زندگی کنی مشکلات ناشناخته مثلِ ماشین آدم فضایی ها میان تا تورو ببرند، اما تو باید مقاومت کنی! چی میشه که آدمایِ غریبه تبدیل به نزدیک ترین افراد زندگیت بشن؟ به مدرسه شبانه روزی ما خوش اومدی:) ...