-you're alive!
بعضی وقت ها انتظار داریم همه چی خوب پیش بره و طبق برنامه ریزی مون به چیزی که میخوایم برسیم. اما دنیا هیچوقت با برنامه ما نمیچرخه و آره، قراره گند بخوره به برنامه هات!
انتظار هرچیزی رو داشته باش تو توی دنیایی زندگی میکنی که نمیدونی فردا زندهای یا نه.لیام و اِوان بهم خیره شدن، هیچکس حرفی نمیزد و این همه چیز رو سخت تر میکرد، همه چیز عجیب بود مخصوصاً برای پسر کوچک تر.
اِوان چشم هاش پر از آرامش بود برعکسِ لیام که توی شوکه. باورش خیلی سخته، فکرش هم مثل"بمب." میمونه چه برسه که واقعی باشه!
فکر کن توی هواپیما که توی هواست نشستی، توی کیفت بمب پیدا میکنی و فقط بیست ثانیه تایم برای خنثی کردنش داری. لیام حس اون فردِ توی هواپیما رو داشت.
اولش توی بی خبری بود اما بعدش متوجه فاجعه شد.پسر کوچیک تر با ناباوری همین طور که به چشم های اِوان خیره بود، این پا اون پا کرد و گفت:
"این یه خوابه، نه؟ من خوابم، اره من خوابم."
اِوان تک خندهای زد، خاکِ ساختگی روی شونه لیام رو کنار زد و گفت:
"خواب نیستی لیام."
لیام دستِ اِوان رو کنار زد، با چشم های گرد شده و تعجبی که صداش رو کمی بلند کرده، گفت:
"Wait what?! I'm in drug?"
اِوان با نگاهِ"خدایا من رو گیر چه احمقی انداختی." به لیام نگاه کرد، چشم هاش رو چرخوند و لحنی تمسخرآمیز گفت:
"No, you idiot!"
لیام وقتی دید هیچ دلیلِ منطقیای برای اتفاقی که افتاد پیدا نمیکنه با لحنی طلب کارانه از اِوان جوابی خواست.
"خب یه دلیل منطقی بیار که این...این چیز میزای سبز چی بود از دستم زد بیرون."
اِوان یک قدم به سمت لیام برداشت، اخم کرد و با لحنی عاجزانه گفت:
"اونا نورای سبز نیستن، چطوری استایلز داداشته و تاحالا با فیلم ها تخیلی پارهت نکرده؟!"
لیام با قیافه پوکر و سردرگم فقط به اِوان خیره شد، شونه هاش رو با انداخت که باعث شد اِوان با عصبانیت به موهاش چنگ بزنه و بگه:
"You Have magic on your blood!"
لیام هم توی صورت اِوان ایستاد و داد زد.
"But HOW?!"
لیام توقع داشت اِوان هم با داد جوابش رو بده یا حتی یک مشت بزرگ بزنه تو صورتش اما توقع صدای زنی رو نداشت که از پشتشون اومد.
"شما دوتا اینجا چیکار میکنید؟!"
لیام دلش میخواست همین الان محو بشه، توی روز اولش دو بار گند زده بود و فقط میتونست بگه"shit!".
YOU ARE READING
Boarding school.
Fantasíaدرست همون جایی که حس میکنی همه چی مرتبه و میتونی راحت زندگی کنی مشکلات ناشناخته مثلِ ماشین آدم فضایی ها میان تا تورو ببرند، اما تو باید مقاومت کنی! چی میشه که آدمایِ غریبه تبدیل به نزدیک ترین افراد زندگیت بشن؟ به مدرسه شبانه روزی ما خوش اومدی:) ...