chapter 1

436 68 256
                                    

Boarding School? NOPE
Prison? Of course!

جهنم کجاست؟
جهنم یک جا بالای آسمون ها دالانی بزرگ قایم شده و تاریکی‌ش همه روحت رو تسخیر می‌کنه.

به نظرت جهنمِ ما توی زمین با صورتی متکبر خودش رو به رخ می‌کشه کجاست؟

جهنم برای من و تو معنای متفاوتی داره. جهنم جاییه که خیال راحت ازش بی‌زاره و هیچ وقت سراغش نمیاد.

جهنم جایی پر از دردهایی که تبدیل به قطره های اشک شد و روی بالشت جای خودش رو پیدا کرد.

شاید جهنم برای تو این شکل باشه!

ولی جهنم برای لیام، ورودش به جامعی جدید بود. ترس از ورود آدم های جدید به خونه امنش لرزه به اندام‌ش می‌انداخت.

ترس از پذیرفته نشدن آتش جهنم‌ش رو فروزان تر می‌کرد. پذیرفته نشدن و ترد شدن از جامعه روحش رو به بازی می‌گرفت.

وقتی خودت رو دست کم می‌گیری، بقیه هم نمی‌تونند توانایی های تورو ببیند و لیام هنوز این جمله رو درک نکرده بود.

افکار پراکنده‌ش با صدای برادر بزرگش استایلز که می‌گفت:

"لیام بیدار شو! رسیدیم."

پاره شد. لیام که فقط چشم هاش رو بسته بود تا کمی از استرس‌ش کم بشه آروم چشم هاش رو باز کرد و گفت:

"بیدارم، بیدارم."

به لباس توی تن‌ش نگاه کرد، یه تی‌شرت مشکی و شلوار جین. از ماشین پیاده شد. کش و قوسی به بدنش داد. وقتی سه ساعت کامل توی ماشین بدون توقف بشینی قطعاً بدنت مثل چوب میشه.

به سمت استایلز رفت و خواست کمکش کنه. استایلز صندوق ماشین رو باز کرده بود و درحال بیرون آوردن چمدون های سنگین‌شون بود. ناسلامتی باید یک سال اینجا باشند معلومه چمدوناشون سنگینه!

پسر طبق عادت زبونش رو بین دندون هاش گذاشت و چمدونش رو از صندوق بیرون کشید.

استایلز، لبخندی به برادر کوچیکش زد و موهاش رو بهم ریخت.

هردو با کلی وسیله که همراه‌شون بود از در خارج شدند و به سمت مدرسه شبانه روزی Rugby  رفتند.
جایی که حکم جهنم لیام رو داشت با اینکه اولین سالِ حضورش روی مدرسه بود، حس خوبی نسبت بهش نداشت.

ترس هاش اینجا رو تبدیل به جهنم کردن. انگار که شیطان از ترس پسر تغذیه می‌کنه.

استایلز وقتی به دست های لیام نگاه کرد متوجه خون اومدن گوشه ناخنش شد. پسر انقدر مضطرب بود که متوجه دردی که با کندن پوست دور ناخن هاش ایجاد کرده بود نشد.

لیام رو به گوش‌ای کشید و همین طور که دست هاش روی شونه هاش بود گفت:

"لیام، تو مجبور نیستی که با هیچ کدوم‌شون دوست باشی، این رو بدون تو انقدر خوب هستی که همشون قطعا قراره دوست داشته باشن. اگه هم دوستی پیدا نکردی من خودم یه لشکرم."

Boarding school.Where stories live. Discover now