part four/Lost talent

30 10 32
                                    

کاش بار اولی که دیدمت
برام متفاوت و خاص بودی
برام معمولی بودی و همین بدبختم کرد
چون نترسیدم از نزدیک شدن بهت
.
.
.
.
.
.

_بیدار شو پسرم، زین؟؟!
پسر غلتی توی جاش زد و اصوات نامفهومی از خودش درآورد
_مگه نمیخوای بری سرکار پسر؟! همین الانشم دیر کردی

زین زیر لب کمی غر زد و با پشت دستش روی پلکش رو مالش داد کمی سرشو چرخوند تا متوجه موقعیت شه
از روی مبل افتاده بود روی زمین و پتو رو دور خودش پیچیده بود .

چشمش که به پیرمرد خورد درجا از جا پرید و نشست
_صبح بخیر آقا پسر ماشین بیرون در منتظرمونه زود حاضر شو
زین که هنوز منگ خواب بود بی حواس سری تکون داد .

وقت زیادی برای انتخاب لباس نداشت پس همون لباس های دیروزش رو تن کرد و بدون شونه زدن موهاش سریع دنبال پیرمرد رفت.

+باید صبر کنید تا به آژانس زنگ بزنم آقای پین این نزدیکی ها تاکسی پیدا نمیشه
پیرمرد لبخندی زد و به آئودی مشکی رنگی که دم در منتظرشون بود اشاره کرد

_سوار شو پسر
زین که خوشحال بود و از این حرکت خوشش اومده بود پشت سر پیرمرد سوار ماشین شد

+شما هنوز با خانومتون رابطه دارید دیگه؟
پیرمرد تک خندی زد
_پسر نمیکنم

+نه منظورم اینکه دخترا اینروزا زیادی گرگ شدن و دنبال
شوگر ددی و اینان به هرحال رو هوا میزنن شمارو مواظب خودتون باشید

نگران نباش پسر تو مُشتمن _

.
.
.
.
.
عرض و طول اتاق رو با پاهاش متر میکرد و به هرکسی که عقلش میرسید زنگ میزد

_عمه شما مطمئنی که پدرم نیومده یکی از خونه های شما
_باشه باشه متوجه شدم ، باشه بهتون اطلاع میدم اگر پیداش کردم

+شاید اصلا نیومده باشه نیویورک شاید رفته مزرعه لیام
_با هواپیمای شخصیش نیومده کامیلا .
سوار یکی از ایرلاین ها شده باهاشون تماس گرفتم و بهم اطمینان دادن که اون پرواز رو سوار شده

+به هرحال اون اومده که گوش تو رو بپیچونه پس زیاد نگران نباش چون به هرحال میاد سراغت

ююююююююююююююююююююююююююююю
با استرس و خجالت پشت پیرمرد راه میرفت و از کنار هرکی رد میشد سعی میکرد با حرکت سر بهش بفهمونه که به جای اون پیرمرد متاسفه.
پیرمرد بی پروا قدم میزد و بین میزهای دانشجوها چرخ میزد سر هر میز میرفت و پرنده هاشون رو دستکاری میکرد و با هرکدومشون شوخی بیمزه ای میکرد و رد میشد

everytime Where stories live. Discover now