*Kim teahyung*
امروز به طرز فاکی ای خستم...
ساعت نه شبه و من هنوز دارم تو شرکت کیم کار میکنم...
اوف..یه چیزی میخام که تمامه حرصمو روش خالی کنم...آه بسه دیگه هرچی این دوسالو به خودم سخت گرفتم...
*گوشیش زنگ میخوره*
چانیول؛تهیونگ عاقایه چوی به خونه زنگ زده و گفته عاقایه کیم به مراسمه امسال نمیان؟
تصمیمت چیه تهیونگ؟میری یا نه؟ از دیشب داری فکر میکنی یعنی انقد سخته که بگی؟
تهیونگ؛ چانیول خفه...._________________________________
خب خب من اومدم
شخصه سوم*
کیم چانیول...سن:24
جفت:فعلا نداره...
دست راسته کیم تهیونگ تشریف دارن....
پسر خالشه...
فعلا خودشون نمیدونن...خب دیگه بریم ادامه داستان...
___________________________________
تهیونگ؛چانیول خفه شو...نفس بکش بابا...اره فکرامو کردم میام...خدافس...
چانیول؛ته....
و قطع کردم روش...
اوف...من واقعن نیاز داشتم...اره یه برده فکره خوبیه...عاقایه چوی...هع...حرف زدن راجبشم حالمو بد میکنه...چون....
_________________چوی ته جون(خب من الان ریدم به ابهت ته جون😂😭)
سن؛35
جفت:هانا.....عکسش*
کیم هانا...
سن:34
جفت؛چوی ته جون...
عکسش*خب اینم از این بریم ادامه داستان*
_____________________عاقایه چوی...حرف زدن راجبشم حالمو بد میکنه...چون محض رضایه فاکککک
زنش قبلا زیر خابم بودههههه...آه...فک کن جفتت کسی باشه که قبلن با همه یه دور بوده...خیلی تخمی میشه قضیه...
بلخره من که تصمیمو گرفتم.....
*عشقمو رد میکنم*(کیم سرنوشتت قشنگ دسته منه و من تعیین میکنم چی میشه و چی نمیشه☺️😂🍷)
البته اینو در نظر نگیریم که پیداش نکردم...
ولی خب من ومپایرم...از نوعه اصیل...
هوم بسه هر چی زر زدم...میرم خونه....
شخصه سوم*
راننده اومد دنبالش...و خب رفت خونه و مثه همیشه...حموم کردو خابید...
____________________________
خب اکی ولی همین الان پارته بعدو اپلود میکنم...ووت و کامنت یادتون نره...من عاشقه کامنتمااا...اینو بدونید...سو...برم پارته بعدو بنویسم
⛓️🖤
BẠN ĐANG ĐỌC
𝕲𝖎𝖗𝖑 𝕺𝖋 𝕿𝖍𝖔𝖚𝖘𝖆𝖓𝖉 𝕱𝖆𝖈𝖊...
FanfictionGirl of thousand face... خلاصه داستان...؛ سه سالش بود... از خونه فرار کرد... رفت جایی که نباید میرفت... بزرگ شد... فروخته شد.... عاشق شد.... و...... -Supernatural -Biography -Crime -Omegaverse -Comedy وضعیت؛در حال اپ... نویسنده:𝑳𝒐𝒌𝒂𝒔 کاپل؛Girl...