هردوشون نزدیک بودند که تقه ایی به در خورد و هر دوشون و شوکه کرد و باعث شد سکوتی حکم فرما بشه اما با صدایی سکوت شکسته شد :
ولیعهد ملکه، مادرتون گفتند که بهتون بگم امروز نمی تونن بیان به دیدنتون.
کوک :باشه... ممنون هوسوک
هر دوشون نفس راحتی کشیدن و کوک دوباره شروع به ضربه زدن کرد.
تهیونگ:ن... نزدیک بودا
کوک خنده ایی کرد و بوسه ایی روی سر تهیونگ کاشت و ازش بیرون کشید و روی شکم پنبه ای تعیونگ اومد (هه هه قرار نیست به این زودیا توش بریزه😹✋).
و تهیونگ ام روی شکم خودش و کوک آمد.
هردو نفس نفس میزدن .جانگوک با هیجان گفت : عالی بودی ته
بعد چند دقیقه که حالشون سر جا اومد، هر کودوم به حموم مخصوص خودشون رفتن و از اون روز به بعد اینطور که ماهی یکبار و وقتایی که کوک
نمیتونست دوریشو تحمل کنه باهم رابطه داشتن.
اما قرار بود اوضاع همین جوری پیش بره؟
_______________________________________ام خب سلام سلام
این پارتو چند روزه درگیر آپ کردنشم، آپ نمیشدددد🙂💔
این پارتو می خواستم به مناسبت تولد مامانم و تولد جونگکوک با چند روز تاخیر، بهتون هدیه بدم. 🙂
سعی کردم درازش کنم ولی به طرز فاکی کوتاه شد. 😐💔
انشالا جبران میکنم 😁❤️
البته هدیه هام هنوز تموم نشده، به مناسبت اصراراتون برای زودتر آپ شدن و تولد جونگکوک و مامانم، فیک طلبکار و خدمتکار من حداکثر تا سه روز دیگه آپ میشن. 😻❤️❤️
شرط ووت دلم نمیاد بزارم چون به نظرم ظلمه چون ووتا بد نیست و کامنتا، اگه بیشتر بشن من زودتر آپ میکنم. ❤️❤️❤️
راستی می خوام هر پارت یه سوال ازتون بپرسم :
سوال این پارت : بایستون کیه؟
خودم بایسم تهیونگه 😁✋
راستی اگه میبینین دیر آپ میکنم به خاطر اینه که سال نهمم و از الان باید آماده بشم و خلاصه کارم گیره، ولی تموم تلاشمو میکنم که فیکارو به خوبی آپ کنم. 🤧😭💕
و در آخر یادتون نره خودتونو و دوست داشته باشین و مراقب خودتون باشین. ❤️❤️❤️
![](https://img.wattpad.com/cover/279316888-288-k522249.jpg)
ESTÁS LEYENDO
King's Lover
Humorژانر :تاریخی _ اسمات _ هپی اند _ امپرگ همه چیز از اعتراف تهیونگ پسر وزیر جنگ شروع شد... و مادری که فقط به نوه دار شدن اهمیت میده!!!