≺Part3≻

80 17 5
                                    

ووشیه با صدای همهمه‌ٔ افراد بیرون از چادر، چشم‌هاش رو باز کرد.
سرش رو برگردوند و با نبود شیاگه مواجه شد.
"اگه هنوزم اینجا بود، واقعا عجیب بود.."
"ساده لوح بالاخره بیدار شدی؟"
پانزی این رو درحالی که داشت به سمت در ورودی چادر می‌رفت تا بیرون بره، گفت.
قبل از اینکه پاش رو از چادر بیرون بذاره، به طرف ووشیه برگشت و با چشم‌هایی ریز شده بهش نگاه کرد.
سپس درحالیکه آروم آروم به طرفش می‌اومد گفت:
"تو و شیاگه...دیشب..."
ووشیه با تعجب و کمی استرس منتظر موند تا پانزی جمله‌ش رو تموم کنه.
^نکنه دیشب چیزی دیده یا حس کرده؟!^
آب دهانش رو قورت داد و پرسید:
"دیـ...دیشب چی؟"
"دیشب بدون اینکه به من بگید بوقلمون شکار کردین و خوردین که اینجوری خوابت سنگین شد و تا الان تو خواب ناز بودی؟"
ووشیه حس کرد روحش دوباره به بدنش برگشته، با غرغر گفت:
"پانزی چرا اینقد شکم پرستی؟ واسه همینه یه پانزی (چاقالو) شدی دیگه! چجوری همچین جایی میشه بوقلمون شکار کرد؟ اگه باشه هم قطعا متعلق به چادر نشینای صحران."
پانزی با لبخند گشادی گفت:
"پس فکر کنم شیاگه تو رو با یه بوقلمون گنده اشتباه گرفته!"
"مـ..منظورت چیه..؟"
پانزی چیزی نگفت و در عوض شال گردن قرمزش رو باز کرد و اون رو به ووشیه داد.
ووشیه متوجه شد که بخشی از گردنش کبود شده و تازه فهمید پانزی با دیدن گردنش، از عشق‌بازیشون باخبر شده و قصد دست انداختنش رو داشت.
^لعنت بهت شیاگه! الان چجوری باز تو چشمای پانزی نگاه کنم؟^
ووشیه از خجالت سرخ شده بود و سعی داشت نگاه‌هاشو از پانزی بدزده و شال گردن رو گردنش بندازه.
"نیازی به خجالت نیست پسر، این اتفاق خیلی وقت پیش باید می‌افتاد. بعدشم نگران نباش من دیشب توی یه دنیای دیگه بودم و اینجا حضور نداشتم."
پانزی همونطور که اینا رو گفت و می‌خندید، از چادر بیرون رفت.
ووشیه بلند شد، مشغول جمع کردن کوله‌ش و آماده شدن برای رفتن به شهر سانشا برای دیدن جزیره ی پاراسل شد.
البته نه برای دیدن‌کردن، بلکه پیدا کردن گردن یشمی.
ووشیه دقیقا نمیدونست گردن یشمی چجور ظاهری میتونه داشته باشه یا دقیقا چطور استفاده می‌شه، تنها اطلاعاتی که در دست داشت این بود که این یک ابزار سنتی برای مراسم ازدواج بود که پادشاهان سلطنت چانگ ون ازش استفاده می‌کردند.
هر کسی این وسیله رو نداشت و فقط دوتا از این شیء وجود داشت، که یکیش در دست خاندان سلطنتی در سانشای قدیم بود.
این وسیله از آثار باستانی بسیار با ارزش حساب می‌شده و بر اساس دفترچه ی پدربزرگش، شایعاتی وجود داره که توی جزایر پاراسل، در قصر دفن شده ی امپراطوری چانگ ون، در جنوب کشور واقع شده.
باید تا قبل از اینکه دست هنری بهش می‌رسید، اون رو پیدا می‌کرد و به موزه ی آثار باستانی تحویل می‌داد تا از فروشش به کشورای خارجی جلوگیری می‌کرد.
ظاهرا این وسیله اونقدر با ارزش بوده که باتوجه به صحبتای پدربزرگش، بزرگان نه خانواده همگی سعی در پیدا کردنش داشتند اما هیچکدوم موفق نشدند.

Looking for Xiao Ge (Ultimate note)Where stories live. Discover now