≺Part5≻

90 21 13
                                    

ووشیه با تعجب به سمت تابلوها برگشت و با دقت به اون‌ها نگاه می‌کرد.

^چه چیز خاصی می‌تونه توی این تصاویر وجود داشته باشه که باید به ذهن بسپارم؟^

‏吴: "توی هر کدوم ازین تصاویر، امپراتور، که روی تخت نشسته، به وضوح قابل تشخیصه.
کسی که ردای قرمز بلندی به تن داره و کلاهی که سه پر طاووس از پشتش آویزون شده.
راستش من درباره‌ی امپراتوری چانگ ون، اطلاعات پایه، مثلا آراستگی ظاهری، شیوه‌ی حکم‌رانی به مردم و آرایش‌های جنگی رو میدونم؛ اما چیزی در ارتباط با درباریان و خانواده‌هاشون، توی کتاب‌های تاریخ نوشته نشده و هیچی دراین‌باره نمیدونم.
به همین خاطر نمی‌تونم بفهمم، زنی که در کنار امپراتور نشسته، و سرش رو روی پای امپراتور گذاشته، چه کسیه."
چهره ی این شخص، مشخص نبود، چون در تصویر، سرش رو به یک سمت دیگه کج کرده بود.
"اما از لباسی که پوشیده، با توجه به چیزایی که میدونم، این یه لباس زنونه‌ست."

‏子: "ووشیه نگاه کن، اینجا شونزده تا تابلو وجود داره، هشتا روی دیوار سمت چپ، هشتا هم راست. همه هم همین تصویر روشونه اما چرا رنگ لباس این زن، توی هر تصویر عوض میشه؟ همون مدل لباس رو به تن داره اما توی شونزده رنگ مختلف."

‏吴: "نمیدونم. شیاگه... تو چیزی در این باره میدونی؟"

شیاگه برگشت و به ووشیه خیره شد.
این عادت همیشگی شیاگه بود. کلماتش به‌ جای حنجره‌، از عنبیه‌ی چشم‌ش خارج می‌شد.
ووشیه هم به شیاگه، چشم دوخت.
برای لحظاتی، سکوتی برقرار شد.

‏子: "کافیه، کافیه! خیره شدنو تمومش کنید. فک کنم روزی که شیاگه درست و حسابی حرف بزنه، اون روز عید منه!"

لحظاتی بعد، شیاگه کاغذی رو از لباسش بیرون اورد. کاغذ کمی مچاله و جمع شده بود. به نظر می‌رسید، کلماتی روش نوشته شده بود.

ووشیه و پانزی با دقت به دست شیاگه نگاه کردند. کمی سرشون رو نزدیک تر بردند تا شاید بتونن نوشته ها رو بخونن.
شیاگه زمزمه کرد:
"این رو عموی سوم بهم داده."
چشم‌های ووشیه از تعجب گرد شد: "چی؟؟؟"
و با سرعت کاغذ رو از دست شیاگه بیرون کشید.

درسته! دست خط عموی سوم بود.
ووشیه با دقت شروع به خوندن نوشتهٔ عموی سوم کرد.

"جانگ چیلینگ؛ طی آخرین سفرم به جزایر هاینان، و بازدید از قصر تابستانه‌ی* امپراتور فنگ از خاندان سلطنتی چانگ ون، به سرنخ هایی برای پیدا کردن گردن یشمی، در قصر مدفون شده، رسیدم.
وقتی خبردار شدم که ووشیه با دفترچه ‌ی پدر، تصمیم داره تحقیقات برای پیدا کردن گردن یشمی رو ادامه بده، بشدت نگران شدم. ازت میخوام که قبل از اون به قصر مدفون شده بری و تله‌های ابتدایی رو از کار بندازی. الگوی مسیر تالار اصلی رو از قصر تابستونی، یاد گرفتم. بزودی با چند نفر دیگه به شما ملحق میشیم. تا بتونم بهتون کمک کنم."
سپس ووشیه کاغذ رو برگردوند و به پشت کاغذ نگاه کرد.
الگویی مشابه با روشی که برای پشت سر گذاشتن تله‌های تالار اصلی بکار برده بودند، رسم شده بود. همچنین شونزده تا علامت، در سمت چپ، انتهای الگو ها زده شده بود، که نشون دهنده ی شونزده تابلو در راه‌روی سمت چپ بود.

‏吴: "همین؟ دیگه چیزی ننوشته؟"
شیاگه کمی سرش رو به نشونه ی منفی، تکون داد.

‏吴: "پس دلیل اینکه زودتر به اینجا اومدی این بود که عموی سوم ازت خواسته بود؟"
ووشیه کمی ناامید شد. شاید انتظار بیشتر از این رو داشت؛ مثلا اینکه شیاگه با خواست خودش برای محافظت ازش اومده باشه...

هر سه به سمت انتهای راه‌رو رفتند و وارد سالن خیلی بزرگی شدند. این تالار بنظر می‌رسید زمانی سالن غذاخوری بوده. چون میزهای بلند و بالایی با ظرفیت ده‌ها نفر، همراه با صندلی‌هاشون در وسط سالن قرار داشتند.
کمی پوسیده بنظر می‌رسیدند ولی گرد و خاکی روشون نبود. (چون قصر زیر آب بود)

پانزی یکی از صندلی ها رو کشید و پشت میز نشست.
"شاید اگه اینجا بشینم و یکم منتظر بمونم، کسی واسم غذا بیاره، ها؟ شکمم داره باهام وارد جنگ میشه و هر لحظه ممکنه خنجرشو بهم فرو کنه و منو بکشه!
بدادم برس ووشیه... دارم میمیرم!!!"

ووشیه کمی خندید. این اولین باری بود که امروز می‌خندید. شیاگه به ووشیه نگاه کرد و با دیدن خنده‌ی ووشیه‌، لبخند محوی زد.

----------------------------------------------------
این پارت کوتاه بود ولی پارت بعدی جبران میکنم.🥺❤️

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 29, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Looking for Xiao Ge (Ultimate note)Where stories live. Discover now