⋆²⁷⋆

3.8K 669 143
                                    

تهیونگ با بدن درد چشم هاش و باز کرد و غلت زد و دوباره خوابید.

با حس پوست برهنه ای که به بدنش خورد ترسیده چشم هاش و باز کرد خودش و داخل بدن برهنه جونگکوک دید!

تنها چیزی که یادش میومد این بود که به جونگکوک بره خونه...

خواست خودش و عقب بکشه که با تیر کشیدن کمرش لبش و گاز گرفت...

جونگکوک توی خواب صدایی از خودش در اورد و تهیونگ و بیشتر به خودش فشرد.

با حس اون اغوش گرم دوباره خوابش گرفته بود...سرش و به سینه جونگکوک فشرد و سعی کرد بخوابه...بعد از یک خواب خوب انرژی به دست می‌آورد و اونجوری میتونست دعوا ی درست و حسابی با جونگکوک داشته باشه...الان فقط میخواست بخوابه.

جونگکوک حدود نیم ساعت چشم هاش و باز کرد و به پسر کوچولویی که سرش توی قفسه سینش بود نگاه کرد...

با یاد آوری دیشب لبخندی زد و لب هاش و روی لب های تهیونگ گذاشت...

تهیونگ با حس بوسیده شدن لب هاش اخمی کرد به سرش تکونی داد...(هنوزم خوابه.)

جونگکوک آروم خندید و موهای تهیونگ و نوازش کرد...

_پاشو...باید بریم حموم...تهیونگ؟

اروم دستش و روی کمر تهیونگ گذاشت و نوازش کرد...

تهیونگ اروم چشم هاش و باز کرد و به جونگکوک که برهنه بغلش بود نگاه کرد...

با یاد آوری شب گذشته سرخ شد و خواست بلند بشه!

+تو اینجا چی کا....اییییییییی

با تکونی که خورده بود کمر دردش شروع شد و باعث شد گریش بگیره...

+هق...خیلی عوضی!درد داره...امیدوارم خدا بهت تجاوز کنه...

تهیونگ گفت و پتو و روی خودش کشید...

جونگکوک خنده ای کرد و اروم پتو کنار زد...

_خودت و از کی میپوشونی؟کسی که همه جات و دیده؟

جونگکوک با نیشخند گفت و اروم تهیونگ و همراه خودش بلند کرد...

+ساکت شووو!منو بذار زمین!‌از خونم برو بیرون!ولم کننن!

جونگکوک بدون توجه به جیغ و داد تهیونگ سمت حموم رفت و تهیونگ و توی وان گذاشت...

+اییییییی پایین تنم و حس نمیکنمممم!

تهیونگ قر زد و با باز شدن آب سرد و ریخت روش جیغش هوا رفت!

+یخ زدممممممممم!

جونگکوک سریع اب گرم و باز کرد!

_باشه باشه ببخشید!!

ɪ'ᴍ ɢᴀʏ⋆||KOOKVWhere stories live. Discover now