⋆²³⋆

3.7K 669 55
                                    

بعد از مرتب کردن لباسش و خدافظی کوتاهی از یونتان،به قرار "مزخرفی" که با جونگکوک داشت رفت.

بعد از وارد شدن به رستوران جونگکوک و گوشه سالن دید.

💜💙💚💛🧡❤💜💙💚💛🧡❤💜💙💚💛🧡❤

مثل دو تا انسان نرمال غذاشون و خوردن..بدون هیچ حرف اضافه ای.

جونگکوک با دستمال دهنش و تمیز کرد و سعی کرد صحبت کنه...

_خب..تهیونگ...فکر کنم فهمیده باشی این قرار برای چی بود!

تهیونگ در حالی که گوشت استیکش و میجوید با جونگکوک نگاه کرد...

جونگکوک آروم سرش و خاروند و سعی کرد حرفش و بیان کنه...

_میدونی...من بابت تمامی حرف های احمقانه و مضخرفم در مورد گی ها و همجنسگرا ها معذرت میخوام...واقعا متاسفم...الان که خودم و جای تو میذارم میبینم که چقدر بد صحبت کردم...من..من واقعا یه احمق عقب افتاده بودم...حق داری ازم ناراحت باشی...اما دیگه نباش!

تهیونگ پوکر به جونگکوک که حرف میزد نگاه میکرد....

_خب...با من قرار میذاری؟

تهیونگ لبخندی به جونگکوک زد و بلا فاصله اخم جایگزینش شد...

+نه!

دستاش و روی میز گذاشت و بلند شد و سمت در خروجی رفت...

جونگکوک سریع بلند شد و پشت سر تهیونگ دوید...

تهیونگ با قدم های سریع سعی میکرد از روی پل بره که جونگکوک دستش و کشید!

+ولم کن!

_چرا؟چرا نمیخوای باهام باشی؟چرا همیشه ازم فرار میکنی؟وقتی میدونی میخوامت!نکنه کس دیگه ای و دوست داری؟

جونگکوک پرسید و دست تهیونگ و توی دستش فشرد...

+قبلا هم بهت گفتم آقا جئون....ازت!متنفرم!

جونگکوک برای لحظه ای فشار دستش و کم کرد...

تهیونگ دستش و کشید و ادامه راهش و داد...

جونگکوک مبهوت به جای تهیونگ خیره بود...اون واقعا دیگه دوستش نداشت؟

سمت تهیونگ دوید و سمتش چرخوندش...

_تهیونگ!تو..تو عاشق کسی شدی؟اره؟عاشق کسی شدی مگه نه؟اون...خب..اون کیه؟هوم؟من..من میتونم عوض شم!باشه؟

تهیونگ لبش و گاز گرفت...

+عشقی در کار نیست...فقط..فقط نمیخوام بازم اذیت بشم!اگه واقعا دوستم داری راحتم بذار...

ɪ'ᴍ ɢᴀʏ⋆||KOOKVOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz