[Kookmin💫]
این وانشات متعلق به:
sugamin4500 ❤
This one shot belongs to:
sugamin4500 ❤
Thank u sweatheart you are great❤وانشات اسمات نداره پس راحت باشید🐈⬛❣
■■■■■■■■■■■■■■■■■تو دفترم نشسته بودم و در سکوت کارمو انجام میدادم.داشتم به خرید ناهار فکر میکردم که صدای تقه به در اتاقم اومد.
"بیا تو"
گفتم و سرپا ایستادم.
منشی تازه کارم جیسو با قدم های بلند اومد داخل و روبروی میزم وایساد.
"یه نفر اینجاست تا شمارو ببینه اقا"
"مشکلی نیست میتونه بیاد داخل"
سرشو برای تایید تکون داد و از اتاق رفت بیرون.شروع کردم به بستن پرونده ها و فایل ها و مرتب کردن میزم.بعدش بوشو حس کردم.اه اون بوی مست کننده،رایحه ارنیکا(م:یه نوع گیاه)ترکیب شده با بوی سنوبر(م:بازم یه گیاه)خودم.جیمین بود،جفتِ خودم.
و به قدر کافی مطمعن بودم که جیمین توی چهار چوب در ایستاده،لبخند میزنه در حالی که کیف غذامو که فراموش کرده بودم بیارم توی دستاش گرفته.
"اینو خونه جا گذاشتی.شیفت کاریم تموم شد پس اینو واست اوردم"
نگاه خیرم از جیمین به زیردستام افتاد که تو کابین هاشون نشسته بودن.میتونستم خیلی راحت تشخیص بدم که چشماشون روی اونه.اینو دوست نداشتم ولی میتونستم بفهمم چرا همشون دارن بهش نگاه میکنن.
اون یه ترکیب عالی از زیبایی و هوش بود.
اون برای یه کمپانی آنلاین لباس کار میکرد و شرکت موفقی بود و چون تازه یک سال بود که شروع به کار کرده بودن ساعت های کاری خیلی زیاد و سخت بود.
ولی این حقیقت که جیمین میخواست ساعت های خالیشو با من وقت بگذرونه خیلی مهم تر از نگاه های خیره ی اونا روش بود.
سریع کشیدمش تو اتاق و در و بستم.
نالید"واو حتی نمیخوای بگی سلام؟"
سریع خم شدم و بوسیدمش.میدونستم که این همیشه ساکتش میکنه.دستامو دورش پیچیدم و یکم از زمین بلندش کردم.اینجوری بیشتر بهم نزدیک میشدیم.
لبامون با هم تقارن پیدا کرده بودن.با وجود اینکه یک سال بود ازدواج کرده بودیم اما هر بوسش باعث میشد دوباره عاشقش بشم.اروم ناله کرد و تو دلم خداروشکر کردم که اتاقک کارکنا حداقل پنج فوت ازمون فاصله داره.نمیخواستم که صدای جیمینمو بشنون.فقط من میتونستم بشنومشون.
عقب کشیدم تا یکم نفس بکشیم.من همیشه باید کسی میبودم که بوسه رو قطع میکنه چون جیمین هیچ وقت اینکارو نمیکنه.
اون میگفت وقتی نزدیک منه و با همیم نمیتونه به هیچ چیزی جز من فکر کنه و نگران بودن در مورد نفس کشیدنمون وظیفه ی منه.
انگار که برام خیلی راحته که وقتی با اونم ذهنمو از همه چیز خالی کنم.
جیمین خیلی جیمینه.(م:منظورشو بعد خوندن چند خط پایین میفهمید)
همینقدر واسه توصیفش کافی بود.حقیقتا فک میکنم جیمین باید به عنوان صفت کسی که عملا عالی و همه چی تمومه ساخته میشد.
"های بیبی"رو لباش زمزمه کردم.
حس کردم که داره لبخند میزنه.
"تشکر چطور؟"
لبشو سریع بوسیدم"مرسی مینی"
جواب بوسمو داد و با خوشحالی شروع به قرمز شدن از خجالت کرد.ظرف ناهار و جلوی صورتم تکون داد.
"زیاد وقت ندارم پس بیا بخوریم.من گشنمه"
***
جیمین کتشو دوباره تنش کرد.
"اوکی جونگ کوک من ساعت ۹ کارم تموم میشه.کی برمیگردی؟"
همونطور که تمیزکاری میکردم گفتم
"ساعت ۸،ولی میام دنبالت.بیرون ساختمون منتظرم بمون"
عاشق این بودم که برم دنبال جیمین.حس خانواده بودن بهم میداد.به علاوه،بهم این شانس و میداد که به همه ی کسایی که با جیمین کار میکردن نشون بدم که اون مال منه، و قرار نیست من زود بمیرم پس اونا هیچ شانسی ندارن.
"خیلی خب پس میبینمت"
خیلی سریع یقمو گرفت و واسه بوسیدنم کشیدم پایین.بزودی قرار بود پشت گردنم به خاطر این کار زخمی بشه ولی مهم نبود،جیمین و رازی میکردم که بهتر ببوستشون.
مثل همیشه صاف وایسادم.
"عاشقتم،خدافظ"
"منم عاشقتم"
در و باز کرد و همه رو دیدم که سرشونو و از کامپیوتر و پرونده ها بیرون آوردن تا جیمین و ببینن.
یهویی یه فکری به سرم زد.
"جیمین وایسا"با عجله صداش کردم.
سر جاش وایساد و چرخید و با حالت سوالی نگاهم کرد.
یکی از شال گردن های جیمین و از توی کشوم بیرون اوردم.
اینجور وسایلشو سر کار همراهم داشتم تا همیشه به فکرش باشم و حس راحتی کنم.
انگار که همچین چیزی ممکن بود.تنها کاری که اونا میکردن پرت کردن حواسم بود ولی من همچنان نگهشون میداشتم.
اونو پشت گردنم جایی که عطرم ازش ترشح میشد مالیدم.مشتاق نبودم تا وقتی که به رایحم آغشته شد.جیمین وایساده بود و فقط نگاهم میکرد که چطور مثل یه مرد عصبی دارم اونو به خودم میمالم.دور گردنش پیچیدمش و سمت خودم کشیدمش برای یه بوسه.دقیقا جلوی در جایی که همه بهش زل زده بودن.دقیقا بچه ها.هیچ وقت نمیتونید داشته باشیدش.
"درش نیار وگرنه ناراحت میشم"
همونطور که اخم کرده بودم ازش خواستم.سعی کردم خودمو غیر مشتاق از این کیوت بودن نشون بدم.
جیمین اروم خندید و گونمو بوسید"باشه خرگوشی"اروم زمزمه کرد.
با نگاهم غیب شدن جیمین و همزمان با بسته شدن درای آسانسور دنبال کردم.احساس افتخار کردم چون هیچکس جرات نداشت وقتی از جلوشون رد میشد بهش نگاه کنه.
همیشه قانعم میکرد که هیچ چیز نمیتونه کاری کنه که اون منو ول کنه و ما قراره تا وقتی زنده ایم مال هم باشیم.
شاید حتی تو زندگی بعدیمون هم باهم باشیم.
و من همیشه جوابشو یه جور میدادم.
"چی میتونم بگم؟تو خیلی جذابی"
عاشق ستایش کردن جیمین بودم.چون همیشه به خاطر دلایل غیر قابل درکی از ظاهر خودش بدش میومد.
اون کسیه که یه نفر باید مدام ارزش های اونو بهش یاد اوری کنه،و من چیزی بیشتر از مشتاق بودن واسه این کارم.
_______________________
نویسنده:
های!
دوسش داشتید؟
You are so gorgeous
I can't say anything to your face(to your face)
'Cause look at your face(look at your face)
And I'm so furious
At you for making me feel this way
But what can I say?
You are so gorgeousالهام گرفته شده از آهنگ gorgeous از Taylor swift
__________________
Thank u again darling:❤
sugamin4500 ❤
__________________
مترجم:
خب گایز بزارید بهتون بگم
الان ساعت دقیق ۷:۵۹ دقیقه صبحه
و من ساعت ۷:۱۵ ترجمه اینو شروع کردم فقط چون بی حوصله بودم و تموم شب خوابم نبرد
سر ووتای شات قبلی خیلی ناراحت شدم
در صورتی که تا حالا ازتون چیزی نخواسته بودم و ووت ها و کامنت ها برای نوشته ی خودم برام اهمیتی نداره اینو همیشه گفتم ولی اینا نوشته ی افراد دیگست فقط خواستم ازتون که در حق اونا بی انصافی نکنید
اگر ترجمه ی من ایراد داشته مشکل از اونا نیست اتفاقا استوری لاین اونا خیلی هم قوی بوده
مشکل از من بوده سر اونا خالی نکنید
الان نود درصدتون اینو نمیخونید بعد من نمیدونم چرا با وجود اینکه مریضم لرز دارم نشستم اینو مینویسم:|
بخونید هم به تخم اسب زورو میگیرید
اصلا حس میکنم یه تنفر خاصی نسبت بهم دارید میدونید:/
اره این که چند روزه بی اعصابم باعث شده اینارو بگم:| ولی خب اکی حداقل فهمیدم تا چه حد حرفم مهم بوده و خب دیگه زحمت نمیدم بهتون بگم یا ازتون چیزی بخوام.
از این به بعد طبق روال گذشته فقط آپ میکنم میرم
خواستید ووت بدید خواستید کامنت بزارید خواستید کاری نکنید من نمیدونم
شاید لایق من بود ایگنور شم ولی اون نویسنده ها بدبختا گناهی نداشتن که به تخمتون بگیریدشون اونا هم با برگ های ریختشون بیان به من پیام بدن که چی نوشتم که ملت اینجوری به دیکشون گرفتن نوشته هاشونو
کسخلم انگار میرم اجازه ترجمه بگیرم میگن واسه چی میخوای انجام بدی وقتی کسب دوس نداره بعدم اجازه ندن بهم
یه ماه گفتم برعکس همیشه یکم سعی کنم بیشتر معاشرت کنم با وجود اینکه کنکوریم و کلی کسشر باید بخونم که اونم اکثرا زدید تو ذوقم مرسی اَه
با تشکر از اون چند نفری که هوامو داشتن و مطمعنم خودشون میدونن منظورم از متن بالا با اونا نبوده♡
بیخیال
اونایی که خوندن مرسی
اونایی که بی تفاوت نبودن هم خیلی ممنون ازشون
دوستون دارم مراقب خودتون باشید❣فعلا پیسسسسس
YOU ARE READING
■𝒕𝒓𝒂𝒏𝒔𝒍𝒂𝒕𝒆𝒅 𝒔𝒉𝒐𝒕𝒔
Random•این بوک قراره با وانشات های ترجمه شده از هر کاپل و هر گروه پر بشه ♡ 𝐟𝐞𝐞𝐥 𝐟𝐫𝐞𝐞 𝐟𝐨𝐫 𝐡𝐚𝐯𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐪𝐮𝐞𝐬𝐭𝐬:) 𝒖𝒏𝒕𝒊𝒍 𝒏𝒐𝒘:🦋 ■𝑺𝒐𝒑𝒆 ■𝑲𝒐𝒐𝒌𝒎𝒊𝒏 ■𝑪𝒉𝒂𝒏𝒃𝒂𝒆𝒌 ■𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌