Part 8

25 6 7
                                    


بعد ازینکه کارش با تمیز کردن زخم تموم شد آروم کنارش دراز کشید و سرش رو روی دست خودش گذاشت میخواست یکم بخوابه ولی می‌ ترسید ؛ اگر چشماشو باز میکرد و ریور کنارش نبود چی؟
دست آزادش که زیر سرش نبود رو برد سمت دست ریور و خیلی اروم روی دستش گذاشت وقتی دید ریور تکونی نمیخوره به خودش جرعت داد و دست ریور رو گرفت.
دستش رو اروم نوازش کرد و انقدر به این کار ادامه داد که متوجه نشد کی خوابش برده.
×
×
×
×
×
×
×
×
" راوبر هی " سرش و تکون داد " راوبر " وقتی متوجه شد که ریور داره صداش میزنه سریع چشم هاش رو باز کرد و سر جاش نشست.
" ریور!! " شوکه و خوشحال اسمشو گفت.
ریور رو به روش نشسته بود و داشت بهش نگاه میکرد.
" خوبی ریور؟ بهتری؟ "
-خوبی؟- صدای راوبر توی سرش زنگ زد نمیدونست چند سال بود که این سوال رو نشنیده بود، چند سال بود که کسی اهمیتی نمیداد خوبه یا نه و باز هم با اینکه نمیخواست چیزای مبهمی از گذشته اش براش یادآوری شدن.
[ فلش بک ]
محکم با زمین برخورد کرد و دست های لاغر و سفیدش در اثر برخورد با زمین خراش برداشتن و شروع به سوختن کردن
" کامان انقدر لوس نباش بلند شو "
آروم بغضش رو پس زد و سعی کرد بلند شه که پای یکی رو روی کمرش حس کرد که مانع بلند شدنش میشد سعی کرد حرف بزنه
" پا...پات رو بر...بردار میخوا...میخوام بلن...بلند شم"
صدای خنده عده‌ای از بچه های مدرسشون که دوره اش کرده بودن بلند شد و فشار روی کمرش بیشتر شد و باز زمین خورد.
" دست از سرش بردارید "
با شنیدن صدای دختر تازه وارد کلاسشون برای چند ثانیه کوتاه دست از سر ریور برداشتن و نگاهشون و به اون دادن
" اوه، دختر کوچولو بهتر نیست مراقب خودت باشی؟ "
دخترک از کنارشون با غرور و شجاعت خاصی رد شد تا به ریور برسه و جوابی بهشون نداد که دست یکیشون روی شونه اش نشست بدون هیچ حرفی سرش رو بالا آورد و خیلی ترسناک به فردی که دستش روی شونه اش بود خیره شد، همون نگاه کافی بود که دستش رو از روی شونه اش برداره و با زمزمه کردن " گور باباش " راهشو بگیره بره و باعث شه بقیه نوچه هاش هم دنبالش راه بیافتن.
دخترک اروم سمت ریور راه افتاد " خوبی؟ میتونی بلند شی؟"
[اتمام فلش بک]
با تکون خوردن چیزی جلوی چشم هاش به زمان حال برگشت و پلک زد " همم ؟ "
راوبر نگران پرسید " خوبی؟ "
ریور چند ثانیه طول کشید که بفهمه کجاست سرش رو به چپ و راست تکون داد که از هپروت بیاد بیرون " آ...آره آره خوبم تو چی؟ "
راوبر جلوتر رفت و دست ریور رو گرفت " مطمعنی؟ زخمت بهتره؟ " نگرانش بود نمیتونست یا شاید نمیخواست که این رو انکار کنه، از اعماق وجودش نگرانش بود.
ریور لبخند آرومی به قیافه نگران راوبر زد و دستش رو فشرد میخواست صادق باشه ولی معنی 'خوب بودن' رو مدت‌ها بود فراموش کرده بود با صدای نسبتا گرفته ای جواب داد " نمیدونم "
راوبر متوجه شد که قطعا کسی که ۷ سال حالی ازش پرسیده نشده نمیتونه تشخیص بده که حالی که داره خوبه یا بده.
پس سرش رو اروم تکون داد " میفهمم "

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 24, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

'𝙔𝙤𝙪 𝙀𝙖𝙧𝙣𝙚𝙙 𝙔𝙤𝙪𝙧 𝙁𝙧𝙚𝙚𝙙𝙤𝙢Where stories live. Discover now