December 1

128 23 27
                                    

«5:00 صبح»
«T»
جاشو روی صندلیِ رو به روی دوربین گوشیش فیکس کرد، دکمۀ ریکورد رو زد و شروع به صحبت کرد:
×تد باندی یه مرد جذاب، باهوش و خون سرد بود. اون بدون هیچ زحمت خاصی میتونست اعتماد یه شخصو به خودش جلب کنه و به راحتی هر نقابی رو به صورتش بزنه. با تمام اجتماع گریز بودنش خوب بلد بود چطور یه آدمو رام خودش کنه و بعد... با خونسردی تمام اونو بکشه. قبل از اینکه به جرم قتل چندین نفر به مرگ با صندلی الکتریکی محکوم بشه، توی یکی از مصاحبه هاش حرف قشنگی زد که تا همین الان توی ذهنم مونده و یادم نرفته. تد با چشمای آبی پررنگش به مصاحبه‌گر زل زده‌بود، انگار میخواست چیزی رو از روی روحش بخونه بعد از چند ثانیۀ کش دار روی صندلی جا به جا شد، سرشو پایین انداخت و با صدایی که گویی از تاریک‌ترین بخش وجودش به گوش میرسه گفت: تو میتونی آخرین نفسش که از بدنش بیرون میادو حس کنی درحالی که داری به چشماش نگاه میکنی، یه شخص توی این موقعیت دقیقاً حکم خدارو داره! و بعد از اون دوباره چشماشو بالا کشید و لبخند جنون‌آمیز دیگه‌ای به دوربین زد.

پای چپشو روی پای راست انداخت، کج خندۀ بی‌صدایی کرد و ادامه داد:
×قاتل زودیاک! هیچکس نمیدونه اون چه شکلیه و یا دقیقاً چه ویژگی‌های اخلاقی‌ای داره. میپرسید چرا؟ چون اون هیچوقت دستگیر نشد. همین امر باعث میشه خیلی تحسینش کنم. من از آدمای باهوش خوشم میاد، آدمای درنده‌ای که بین مردم زندگی میکنن اما هیچکس هیچوقت نمیفهمه که نیم ساعت قبل از اینکه با این شخص دست داده، این فرد با همون دستا جون یه آدمو از بدنش بیرون کشیده. بگذریم! نمیدونستم برای قاتل سوم باید کیو انتخاب کنم، یه جورایی بین بی‌تی‌کی و سامسونوا مجبور به انتخاب شدم. شاید بگید آدمی شبیه بی‌تی‌کی به پیرزنی مثل تامارا سامسونوا چه ارتباطی داره؟ راستشو بخواید خودمم نمیدونم! فقط میدونستم که باید از بین تمام قاتلای مورد علاقم، سه نفرو واسۀ دادن سر نخ از شخصیتم انتخاب کنم و در نهایت به بی‌تی‌کی رسیدم، قاتلی که علت قتل هاشو عامل مجهول معرفی کرده‌بود. هیچکس هیچوقت نفهمید اون چرا آدم میکشه و همین پرونده‌هاشو خیلی جذاب میکنه. چیز دیگه‌ای که باعث میشه تحسینش کنم  برنامه ریزی‌هاییه که برای قتل‌های شاعرانش انجام میده، چی قشنگ‌تر از اینکه کسی به دست تو و با برنامۀ تو جونشو از دست بده؟

کلاه هودی مشکیشو جلوتر کشید و بیشتر توی تاریکی اتاق فرو رفت اما صدای خندۀ دیوانه وارشو میشد بدون دیدن صورتش هم تشخیص داد!

×من شماهارو خوب میشناسم، حتی بهتر از خودتون. پنج‌تا کوچولوی عوضی که فکر میکنن میتونن از زیر کارایی که کردن به راحتی قسر در برن چون هیچ مدرکی علیهشون نیست تا توسط قانون مجازات بشن ولی حدس بزنید چیه؟ من خودم قانونم، من خودم همون خداییم که تد ازش حرف زد، من سازندۀ معماییم که حتی زودیاکم اگه بود نمیتونست حلش کنه، من عامل مجهولیم که بی‌تی‌کی ازش برای قتلاش دستور میگرفت و شما... شما مجرم، بنده، بازیچه و قربانیِ قتل شاعرانه‌ای هستید که من واستون آفریدم. بازی خیلی وقته شروع شده، ازش لذت ببرید!

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Oct 03, 2021 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

Two Can Keep A Secret |Zarry|Donde viven las historias. Descúbrelo ahora