𝐏𝐚𝐫𝐭4_𝐒𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐫𝐞𝐝 𝐥𝐢𝐩𝐬

134 22 11
                                    

پارت چهارم_لب های سرخ شیرین

ایان:

باید وقتی خونه‌مون بود اسمم رو یاد گرفته باشه با اون چشمای یشمی جذابش نگام کردو سرشو به اطراف چرخوند: آلیسون اتاقت رو بهت نشون می‌ده می‌تونی دوش بگیری و لباس تازه تنت کنی
دوش.. لباس تازه..؟ یعنی داشت مسخره‌ام میکرد یا جدی می‌گفت ناگهان دست قوی آرنجم رو گرفت و از ترس رعشه به اندامم افتاد
زنی چاق با موهای قهوه‌ای و نقابی ساده و برنجی رنگ به شکل پرنده بازوم رو گرفت با سر سمت دره بغلی اشاره کرد و با اون پیش‌بند سفید صاف و بدون چروکش که روی لباس قهوه ایش بسته بود راحت می‌شد فهمید که پیش‌خدمته ولی نقابش..
پس بستن نقاب این‌جا یه‌جورایی مد بود!

با خودم گفتم حالا که اینا این‌قدر به لباس خودشون و حتی لباس پیشخدمت‌هاشون اهمیت می‌دن شاید یه لباس ساده و جزئی مثل لباس اربابشون- جدای از جنگی بودنش- به من بدن بااین‌حال اونا فدوری های بزرگ بودن و خطرناک
باید کاملاً گوش‌به‌زنگ و ساکت و باهوش می‌بودم تا بتونم از دستشون فرار کنم

برای همین همراه با آلیس به سمت اتاق و نه زندان راه افتادم و این کمی آسودم کرد

تقریباً چند قدم دور شدم که لوشین با تندی گفت: این همون چیزیه که ¹الهه کرایدن می‌خواست بهمون بده؟؟
پسری که اندلس رو کشته؟ درواقع الکس هیچ وقت نباید به اون اجازه می‌دادیم بیرون بره هیچ‌کدوم از اون‌ها نباید می‌رفتن این فقط یه عملیات مسخره بود باید فقط مقاومت میکردیم شاید وقتش رسیده که جدی بهش بگیم بسه.
یه پسر بدبخت اونو کشته هرچند برام مهم نیست ولی اون هیچی نیست جز بار اضافی روی دوشمون و به زودی‌ به جای این‌که باهات حرف بزنه از پشت خنجر می‌زنه حالا یا به تو یا به یکی از ماها..
حرفاش نیش‌دار بود و تهدیدآمیز البته حقم داشت من دوستش و کشته بودم همون جا ایستادم تا خودم رو آروم کنم که اون فدوری موطلایی با جدیت گفت: نه تا وقتی‌که مطمئن بشیم، هیچ راه دیگه‌ای نداریم!
در مورد این پسر هم باید بگم که در امن‌وامان همین‌جا میمونه دیگه بحثی نباشه
زندگیش تو اون آلونک به اندازی کافی جهنمی بوده لوشین

هرچند خودم میدونستم ولی این حرفش عصبانیم کرد بااینکه به الیس نگاه نمیکردم ولی می‌تونستم نگاهشو روی خودم حس کنم..الونک..

لوشین گفت: بی‌خودی داری جون می‌کنی پیرمرد مطمئنم که این پسر برخلاف اندلس زندگی خوبی خواهد داشت حتی شاید بتونه روی مرز با بقیه آموزش ببینه. کی میدونه؟

دیگه نمی‌خواستم چیزی بشنوم برای همین همراه با آلیس راه افتادم
اتاق موردنظر طبقه دوم بود بالاخره بعد از گذشتن از سالن‌های طلایی و نقره‌ای رنگ به اون‌جا رسیدیم همین‌که وارد اتاق شدیم آلیس سریع لباسامو درآورد و منو به حموم برد باید اعتراف کنم هیچ‌وقت به‌اندازه اون زمان که آلیس با دو پیش‌خدمت مرد نقاب پوش دیگه مشغول شستن و کوتاه کردن موهام شده بودند دست‌وپا نزده و مقاومت نکرده بودم
جوری بی‌رحم مشغول شستن بودن که انگار داشتند مرغ پر می‌کردند و وعده غذایی خیلی خوبی برای خودشون آماده می‌کردن

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 09, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

‟𝑹𝒐𝒔𝒆𝒔 𝒂𝒏𝒅 𝒅𝒂𝒈𝒈𝒆𝒓𝒔„Where stories live. Discover now