𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟖

543 97 45
                                    

یونگی پتو رو روی هوسوک مرتب کرد و با بوسیدن پیشونیش بی سر و صدا از اتاقش بیرون رفت و درو تا حد ممکن آروم بست
کل روز کنار هوسوک بود و از کنارش جم نخورده بود و تا تونستن از وقتشون کنار هم لذت بردن با شنیدن صدای پای کسی سرشو بلند کرد و به ته راهرو نگاه کرد

جین رو از دور میدید که به سمتش میدوعه و حالت صورتش آنچنان جالب نبود و نگران به نظر میومد
جین نزدیک یونگی ایستاد و دستاشو روی شونه های یونگی گذاشت و نفس گرفت

-چیشده جین؟
یونگی پرسید و به چهره وحشت زده جین نگاه کرد
-اون اینجاست شوگا لونا اومده اینجا میخواد ببینتت!
با شنیدن اسم رییسش روحش از بدنش خارج شد...

اون لعنتی هیچ وقت بدون خبر دادن نمیومد اینجا و این بی خبر اومدن لونا پریشونش میکرد

همراه جین به سمت اتاق اون زن راه افتاد
-نامجون کجاست؟
-پیش لونا!
یونگی نفسشو رها کرد و دست جینو فشرد
-نگران نباش هیونگ هر اتفاقی بیوفته حتی اگه لونا بفهمه قسم میخورم بدون اینکه یه خراش بردارید از اینجا فراریتون میدم!

جین سر تکون داد و آب دهنشو قورت داد
تقریبا یه سالی از آخرین باری که لونا اومده بود اینجا میگذشت و تو این یه سال بعد از شوگا و جیهوپ، جین و نامجون دومین زوج مخفی بودن و اگر لونا میفهمید...

حتی نمیخواست فکرشو بکنه لونا چیکارشون میکرد
چیزی که لونا بشدت روش حساس بود...
عاشق نشید!
بهم دیگه محبت نکنید!
رابطه نداشته باشید!

قوانین مزخرف لونا بود که اونارو مجبور به مخفی کاری کرده بود
و حالا لونا بعد یک سال بی خبر و مشکوک اومده بود اینجا
شاید لونا راجب رابطه جین و نامجون چیزی نمیفهمید چون نامجون بشدت محتاط بود

ولی شوگا کله شق بود و اطرافش دشمن زیاد داشت
کسایی بودن که به ظاهر توی باند هم دستشون بودن ولی خیلیاشون از شوگا میترسیدن و باهاش دشمن بودن

شوگا نگران بود بعد از آسیب دیدن هوسوک این دومین باری بود که در حد مرگ نگران بود و ترسیده بود
اگه لونا میفهمید با جیهوپ رابطه داره...
اون وقت بود که لونا هوسوک رو جلوی چشماش میکشت!

شوگا سرشو تکون داد و با رسیدن به اتاق لونا افکارشو بیرون ریخت و وارد اتاق اون زن شد
نامجون گوشه ای آروم ایستاده بود و مدام دستاشو توی هم میپیچید توی چهره اش چیزی معلوم نبود
ولی هم جین و هم شوگا میدونستن خیلی نگرانه

اومدن لونا همه رو بهم ریخته بود!
شوگا نگاهشو از نامجون گرفت و به صندلی لونا که پشت بهش بود دوخت و ابروهاشو توی هم گره زد

لونا که صدای در رو شنیده بود چرخی به صندلیش داد و چرخید
با دیدن شوگا پوزخندی زد و خاکستر سیگارشو توی زیر سیگاری شیشه ای تکوند و بین لب هاش گرفت

𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭 ˢᵒᵖᵉWhere stories live. Discover now